۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

چهارشنبه سوری و ایده های سبز

iv هواداران جنبش سبز خود را برای حضوری متفاوت در مراسم چهارشنبه سوری آماده میکنند. در این زمینه ایده ها و طرح های متعددی پیشنهاد شده است. قضاوت در خصوص این ایده ها باید با توجه به دو معیار مهم صورت گیرد: یکی امکان اجرا و دوم تاثیر آن در تقویت جنبش سبز. در این یادداشت به برخی ملاحظات در خصوص چهارشنبه سوری خواهیم پرداخت.

پس از مراسم 16 آذر این امر مشخص بود که حضور در تظاهرات مناسبتی به نهایت ظرفیت خود رسیده است و از این پس تظاهرات مناسبتی به تنهایی دستاورد یا امتیاز جدیدی برای جنبش نخواهد داشت. در عمل روزهای عاشورا و 22 بهمن، با شکست کودتاچیان به پایان رسید، اما این شکست با پیروزی ملموس سبزها همراه نبود. چرا که شکست کودتاچیان در عرصه عمومی و گفتمانی پیشتر حاصل شده بود. در چنین شرایطی به روز چهارشنبه سوری که نه یک مناسبت سیاسی، بلکه یک آیین ملی و مردمی است، نزدیک میشویم. در این حال همچنان شاهد تحرک جریانی هستیم که مانند 22 بهمن از یکسره کردن کار سخن میگوید و احتمالا در فردای چهارشنبه سوری از "شکست" دم خواهد زد! بنابراین سبزها باید خود را در برابر وسوسه هایی همچون ضربه نهایی، یکسره کردن کار، فتح مراکز دولتی و مانند آن واکسینه کنند. اما به غیر از ایده های تخیلی، سه دسته پیشنهاد در خصوص چهارشنبه سوری ارائه شده است که هر کدام دارای نقاط قوت و ضعف مختص خود هستند. آن چه مهم است این است که منطقی ترین پیشنهادها مورد توجه قرار گیرد و حتی الامکان به صورتی یکدست عمل شود.

یک رویکرد به عدم برگزاری مراسم عادی و معمول چهارشنبه سوری معتقد است و به جای آن حضور میلیونی در بهشت زهرا در آخرین پنج شنبه سال را توصیه میکند. این کار شاید از نظر سیاسی بسیار موثر و کوبنده باشد. با وجود سر و صدا و تلفات سالیانه، اتخاذ سیاست سکوت و عدم برگزاری جشن، بهترین شیوه برای نشان دادن قدرت اجتماعی جنبش سبز خواهد بود و سرکوبگران این سکوت را به مثابه یک قدرت عظیم و تهدید آمیز تجربه خواهند کرد. آنها به این نتیجه میرسند که نیرویی که بتواند یک شهر 10 میلیون نفری را در شب چهارشنبه سوری "ساکت" نگه دارد، اگر اراده کند، میتواند شهر را به راحتی "شلوغ" کند.

اما تجارب پیشین نشان داد که بهترین ایده، ایده ای است که علاوه بر بدیع بودن، قابل اجرا هم باشد. همچنین بسیاری معتقدند که جنبش در حال حاضر بیشتر از نمایش قدرت، نیازمند تقویت همبستگی و غلبه بر احساس بیگانگی و انزوایی است که حاکمیت ترویج و تزریق کرده است. همچنین این ایده نیازمند کار تشکیلاتی است و همانطور که در شبکه های اجتماعی اشاره شده است، همه برگزار کنندگان این جشن، لزوما سبز نیستند و ممکن است بخواهند از ترقه و آتش استفاده کنند. بنا براین امکان اجرای این ایده با ابهام رو به روست، هر چند تاثیر سیاسی و اجتماعی آن غیر قابل انکار است.

رویکرد دوم استفاده تهاجمی از ترقه و مواد انفجاری برای دور کردن پلیس و نیروی سرکوب را توصیه میکند. بر این اساس میتوان از چهارشنبه سوری به عنوان یک فرصت مناسب استفاده کرد و نیروهای سرکوب را به نحوی به یاد ماندنی، مورد تحقیر و تمسخر قرار داد و بخشی از آزار و اذیت های هشت ماه اخیر را جبران نمود.
باید توجه داشت که یک جشن آئینی و مردمی را یا باید برگزار کرد یا این که به نشانه اعتراض لغو کرد. از این نظر نمیتوان یک جشن را بیشتر برگزار کرد! بنابراین این روش در عمل به سبز کردن چهارشنبه سوری منجر نخواهد شد، بلکه به انتقام کشی و درگیری بین سبزها و نیروهای سرکوب دامن خواهد زد و فضای امنیتی را تداوم خواهد بخشید. علاوه بر این باید دانست که فرماندهان سپاه و حامیان کودتا از کشته یا زخمی شدن یک یا چند سرباز وظیفه نیروی انتظامی به شدت استقبال کرده و با "شهید سازی" سرکوب جنبش سبز را توجیه خواهند کرد. بنابراین هر نوع بلوا و آشوب به تضعیف موقعیت سیاسی رهبران جنبش و در نهایت به زیان جنبش مدنی منتهی خواهد شد.

سومین رویکرد با پیشنهاد راه حل میانه، در عین برگزاری مراسم معمول چهارشنبه سوری، در صدد است که مراسم را به گونه ای متفاوت از سالهای اخیر اجرا کند تا ضمن اجرای این جشن مردمی، روحیه همبستگی و همدلی در ملت دمیده شود و در عین حال نفوذ و قدرت جنبش سبز نیز به رخ کودتاچیان کشیده شود. محور اصلی این رویکرد، بازگشت به سنتهای قدیمی و کهن است و بر عدم استفاده از مواد منفجره و ترقه تاکید میشود. این ایده از قابلیت اجرای خوبی برخوردار است و این مزیت را دارد که توقعات را افزایش نمیدهد و در عین حال از چند دستگی و تفرقه مردم جلوگیری میشود. به عبارت دیگر حرکتهای معمول مثل ترقه و آتش بازی "تحریم" نمیشود و ضمن آن حمله به مراکز دولتی یا نیروهای امنیتی هم در دستور کار قرار ندارد و به این ترتیب اتحاد مردم در برابر دولت غاصب حفظ میشود و امکان برگزاری تظاهرات پراکنده، سر دادن شعار و تهیه فیلم و عکس فراهم می گردد.

اما با توجه به سابقه دولت کودتا و نیروهای سپاه، بعید است که درگیری و برخورد با طرح و نقشه قبلی و تحریک آمیز از سوی نیروهای حامی کودتا صورت نگیرد. نمونه این امر در پروژه "پایگاه مقداد" مشاهده شد که در آن کودتاچیان از طریق یک حرکت ایذایی در شامگاه تظاهرات تاریخی سکوت، عده ای از شهروندان را به کام مرگ فرستاند، آن هم فقط برای این که بتوانند مدعی شوند که تظاهرات سکوت سبزها مسالمت آمیز نبوده است! بنا براین این رویکرد با تمام واقع بینی و مزایایی که دارد، یک نقطه ابهام بزرگ دارد و آن این است که موفقیت کامل آن در گروی همراهی نیروهای دولتی و عدم بحرانسازی آنان بستگی دارد. تجربه به سبزها آموخته است که به هیچ وجه نباید در مواقعی که در صدد برگزاری مراسمی جمعی هستند، به ضابطه مندی یا مسئولیت پذیری کودتاچیان امیدوار باشند. نباید فراموش کرد که کودتاچیان اصولا منشا اصلی بحران هستند و تداوم حیات آنان بدون بحران سازی به خطر می افتد. مهمتر از این، تجربه هشت ماه اخیر نشان داده است که طراحی کنش های سیاسی جنبش سبز، نباید با این ملاحظه که "بهانه" به کودتاچیان ندهد، صورت بگیرد. آنها همواره خود "بهانه" سرکوب را با طرح و نقشه قبلی مهیا میکنند. بنابراین ترک استفاده از ترقه و سایر وسایل مرسوم و معمول، به این تصور که "بهانه" از کودتاچیان گرفته شود بی فایده است و میتواند به دو دستگی در بین مردم منجر شود.

با توجه به پارامترهای فوق توجه به نکات زیر در آستانه چهارشنبه سوری میتواند در طراحی کنش های این روز مفید باشد:

1.حفظ اتحاد بین اقشار مختلف مردم، اعم از سبزها و غیر سیاسی ها و تلاش برای برگزاری مراسم به صورتی درخور: باید توجه داشت که صرف برگزاری این مراسم ملی و به ویژه ابراز و تجلی علنی شادمانی و سرزندگی ملت، برای یک حکومت غیر ملی به اندازه کافی دردناک است و همانطور که لغو مراسم مصداق تفریط است، باید از افراط و رفتارهای تهاجمی پرهیز کرد.

2.عدم برخورد و استفاده از فرصت برای سر دادن شعار و تهیه فیلم و عکس از تمام محلات: چهارشنبه سوری امسال یک تمرین مفید برای تظاهرات پراکنده به شمار میرود و اصل اساسی تظاهرات پراکنده پرهیز از برخورد و درگیری است. به عبارت دیگر، جا خالی دادن به معنی فرار نیست.

3.متانت و پرهیز از کین جویی و عقده گشایی: تقلیل دادن مبارزه مدنی به تقابل حسینی/یزیدی یا اهریمن/ اهورامزدا، به نفع جنبش نخواهد بود. تفکرات جامعه ستیز و گداپرور، واقعیتی است که مستقل از دولت کودتا و در مقیاسی ملی وجود دارد. آحاد یک ملت در وهله نخست، زمانی پای به مسیر دموکراسی میگذارند که بتوانند زیستن مسالمت آمیز با یکدیگر و احترام به نمادهای یکدیگر را عملا اثبات کنند. از این نظر تکرار الگوی رفتار کودکانه حکومت که هر سال پرچم کشورهای دیگر را به آتش میکشد، یک حرکت مدنی سازنده نیست و در واقع خالی کردن دق دلی به شمار میرود. در منازعات سیاسی، خالی کردن دق دلی و عقده گشایی عملا به معنی اعتراف ضمنی به ناتوانی از تغییر وضعیت موجود تلقی خواهد شد و در نهایت به سیاست گریزی و بیگانگی از عرصه مدنی منجر خواهد گردید. بنابراین ضرورتی در به آتش کشیدن عکس شخصیتهای سیاسی – هر چند منفور – نیست. در عین حال هم لازم نیست که با کسانی که با این عمل احساس شادی میکنند، به صورتی سرکوبگرانه برخورد کرد؛ در این روز باید اجازه داد که هر کس به شیوه مطلوب خود به شادی و پایکوبی بپردازد.

4.یک راه مناسب و شایسته برای مدیریت فضای اجتماعی در روزهای پایانی سال، این است که شخصیتهای جنبش – یا همسران آنها یا مادران داغدار، حضور خود در مزار شهدا در پنج شنبه آخر سال را اعلام کنند. این امر علاوه بر فرسایش نیروی سرکوب، از التهاب بیش از حد در مراسم چهارشنبه سوری نیز جلوگیری خواهد کرد.

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

بنیادگرایان و بحران رهبری نظام


اكنون براي ما روشن است كه تمام آنچه پيش و پس از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري رخ داد، حاصل راه حل بسيار ناشيانه اي براي حل مسئله "بحران رهبري" در آينده نظام جمهوري اسلامي بود كه توسط بخشي از نيروهاي امنيتي و نظامي طراحي شده بود. راه حلي كه نه تنها بحران مذكور را مرتفع نكرد بلكه صدمات و لطمات جبران ناپذيري به ساختار و مشروعيت نظام سياسي وارد ساخت.
حاكمان فعلي تلاش مي كنند كه در ظاهر، وجود هر نوع بحران سياسي را در كشور انكار كرده و برعكس، اصلاح طلبان را در بن بست نشان دهند. اما تحليل رفتار و تصميمات آن ها در انتخابات اخير و در مواجهه با "جنبش سبز" خلاف اين مدعا را اثبات مي كند. "بحران سياسي" در بدترين حالت خود در شكل "بحران مشروعيت" بروز مي كند و "بحران مشروعيت" نيز در حادترين شكل خود در "بحران رهبري نظام" نمود مي يابد. بنابراين نظام نه تنها درگير يك بحران سياسي است كه بايد متذكر شد اين بحران يك بحران عادي نبوده و از بدترين نوع خود مي باشد.
"رهبر آينده نظام چه كسي خواهد بود؟"، "مكانيسم انتخاب رهبر آينده چگونه خواهد بود؟"، "آيا تداوم رهبري ولايت فقيه در چارچوب قانون اساسي و مكانيسم هاي فعلي ميسر است؟"، اين ها سوالات و مسائلي هستند كه سال ها ذهن اصلاح طلبان، محافظه كاران و بنيادگرايان را به خود مشغول كرده است؛ حوادث انتخابات اخير نيز به تعبيري حاصل بلند فكر كردن اين طيف هاي سياسي درباره همان سوالات بود. اين حوادث البته حاصل "اقدام جدي" طيف بنيادگراي حاكميت در ارائه راه حل براي سوالات فوق نيز بود. تبعات اين اقدام طوفان زا و خانمان برانداز آشكار ساخت كه حل بحران مذكور با ارائه "راه حل هاي ساده انگارانه" ممكن نيست و "بحران" و "بن بست" بسيار جدي تر از آن است كه با ماجراجويي هاي يك طيف نظامي بتوان به رفع آن پرداخت.
ماجرا از چه قرار بود؟
ماجرا از زماني شكل جدي به خود گرفت كه طيف بنيادگراي نظام، شامل گروه هاي نظامي و شبه نظامي و روحانيون تندرو، اقدامات عملي خود را براي فراهم سازي شرايط مناسب براي "دوران انتقال رهبري" آغاز كرد. آغاز رهبري آيت الله خامنه اي، با اجماع نسبي طيف هاي مختلف درون حاكميت همراه بود و وي توانست در ابتدا با نوعي عملكرد فراجناحي، تاحدي انسجام و ثبات را براي نظام فراهم سازد. روي كار آمدن دولت اصلاح طلب در دوران رهبري ايشان نيز بسياري از گروه هاي سياسي را به اين نتيجه رساند كه امكان فعاليت و اصلاح بدون آنكه كليت نظام دچار تهديد جدي و عدم ثبات شود، ميسر است. اما چه تضميني بود كه اين ثبات و انسجام تداوم يابد؟
هيچ تضميني وجود نداشت كه دوران انتقال رهبري به "رهبري جديد" از چنان انسجام سياسي برخوردار باشد. تحليل ها و شواهد نشان مي داد كه نظام در دوران انتقال رهبري دچار تنش هاي جدي خواهد شد و اين تنش ها موجوديت آن را نيز تهديد خواهد كرد. اين بود كه تمام طيف هاي سياسي درون نظام، از اصلاح طلب گرفته تا محافظه كار و بنيادگرا، در چارچوب مباني فكري خود سعي در ارائه راه حل هايي براي گذار از اين دوره داشتند. به دلايلي كه قابل ذكر نيست، اين بنيادگرايان بودند كه امكان ارائه راه حل خويش را به صورت عملي پيدا كردند. آن ها ماموريت يافتند تا با برقراري يك «حكومت نظامي» و يكدست سازي حاكميت و برقراري سكوت در عرصه سياسي، شرايط مناسب را براي دوران انتقال رهبري فراهم سازند. اينگونه بود كه در سال ۱۳۸۴، «محمود احمدي نژاد» براي پست رياست جمهوري و براي فراهم ساختن شرايط مناسب برگزيده شد.
راه حل بنيادگرايان چه بود؟
بدترين مدل ثبات سياسي آن است كه سرنوشت يك نظام سياسي را به سرنوشت يك فرد گره زنند، چراكه هرگونه تغيير در راس نظام، كليت ساختار نظام را دچار بحران و تهديد مي كند. اين مسئله در نظام هاي پادشاهي با ايجاد مكانيسم "سلطنت موروثي" و انتخاب فرزند يا اقوام پادشاه به عنوان وليعهد، به نوعي حل شده است و فوت پادشاه و جانشيني وليعهد يك روال طبيعي و مشروع محسوب شده و كليت ساختار نظام را تهديد نمي كند. اما در ساختار نظام فعلي جمهوري اسلامي، نه مكانيسم هاي سلطنت موروثي وجود دارد و نه مكانيسم هاي دموكراتيك انتخاب رهبران جديد. از يك سو "ظاهرا" مجلس خبرگانِ منتخبِ ملت وظيفه انتخاب رهبر جديد را برعهده دارد، اما از سويي ديگر، مكانيسم "نظارت استصوابي شوراي نگهبان" باعث شده كه نمايندگان بخش قابل توجهي از مردم در مجلس مذكور حضور نداشته و در تعيين رهبر جديد نقشي نداشته باشند. به همين دليل اصل مشروعيت و مقبوليت رهبر جديد از سوي مردم (به روال نظام هاي دموكراتيك) در ساختار فعلي و با وجود نظارت استصوابي شوراي نگهبان كاملا زير سوال است.اما راه حل بنيادگرايان چه بود؟ همانطور كه مي دانيم، بنيادگرايان به تبعيت از روحانيون تندرويي چون "آيت الله مصباح يزدي" هيچگاه معتقد به انتخاب رهبر و ولي فقيه توسط مجلس خبرگان نبوده و با اين اصل قانون اساسي همواره مخالف بوده اند. تاكيد ايشان بر "نظريه كشف و نصب" است نه انتخاب. لذا راه حل بنيادگرايان براي حل بحران رهبري در دوران انتقال، چيزي شبيه به نظريه سلطنت موروثي است با اين تفاوت كه رهبر جديد لزوما وارث خوني رهبر پيشين نيست. از ديد ايشان، ولي فقيه فعلي مي تواند نظر بارگاه الهي (يا حضرت ولي عصر) را در مورد گزينه رهبر آينده جويا شود و پس از اطلاع، فرد مذكور را به مجلس خبرگان "معرفي" كند. مجلس خبرگان نيز با تاييد رهبر جديد به نمايندگي از ملت با وي "بيعت" كرده و در واقع مقبوليت مردمي وي را آشكار مي سازد. بنابراين رهبر جديد توسط رهبر قبلي منصوب (كشف و معرفي) مي شود و مشروعيت الهي مي يابد و با تاييد مجلس خبرگان (بيعت غيرمستقيم مردم) مقبوليت مردمي پيدا مي كند.
نظريه بنيادگرايان چيزي جز بازسازي "نظريه خلافت" در عصر جديد نيست. مجالس "خبرگان" و "شوراي اسلامي" نقشي جز تاييد خلافت و مشورت دهي به خليفه نخواهند داشت. "بنيادگرايان شيعه" از اين نظر بسيار شبيه "بنيادگرايان سني" عمل مي كنند. بنيادگرايان فكر مي كنند كه با عملي ساختن نظريه فوق، تنش هاي دوره هاي انتقال رهبري به حداقل خواهد رسيد و اين تنش ها درحد اعتراضات محدود و بي خطر سياسي باقي خواهد ماند. بدين ترتيب رهبر آينده توسط رهبر فعلي معرفي خواهد شد و مجلس خبرگان نيز وي را تاييد خواهد كرد.
اما مشكل بنيادگرايان، عملي ساختن اين نظريه بود نه نوشتن آن بر روي كاغذ كه اين نوشته ها از زمان "شيخ فضل الله" بر روي كاغذ وجود داشته است. چگونه مي شود با وجود احزاب و گروه هاي اصلاح طلب، نشريات و روزنامه هاي گوناگون و نخبگان سرشناس و روحانيون مخالف سرسخت اين نظريه، آن را در عمل پياده ساخت؟ آيا در چنين فضاي سياسي– مدني متكثري امكان اجراي آن پروژه وجود داشت؟
پروژه بنيادگرايان چگونه كليد خورد؟
بنيادگرايان ماموريت يافتند تا با ايجاد يك حكومت نظامي به يكدست سازي فضاي سياسي و فراهم ساختن شرايط لازم براي معرفي رهبر جديد اقدام كنند. براي اين هدف، احمدي ن‍ژاد در سال ۱۳۸۴ به عنوان رياست جمهوري برگزيده شد و اكثر پست هاي دولت وي را نظاميان سابق اشغال كردند. پروژه بنيادگرايان در "دو بخش" و براي دو دوره رياست جمهوري احمدي نژاد طراحي شده بود. در چهار سال اول، وي ماموريت داشت تمام پتانسيل هاي ايجاد شده در عرصه مدني در دوران اصلاحات را از بين برده يا تحت كنترل درآورد. در واقع اين دوره، "دوره بازگشت به نقطه صفر" بود. در اين دوره، احزاب سياسي، انجمن هاي دانشجويي، "ان جي او"ها و مطبوعات مستقل به شدت تحت فشار قرار گرفته و تضعيف شدند تا شرايط به دوران پيش از سال ۱۳۷۶ نزديك شود.
قسمت اصلي پروژه اما به دور دوم رياست جمهوري احمدي ن‍ژاد مربوط مي شد. دوره دوم، "دوره حذف" بود. دو دسته از فعالين سياسي بايد حذف مي شدند؛ يك دسته كه "مانع" بودند و يك دسته كه "هدف" بودند. اصلاح طلبان مانعي بر سر راه پروژه محسوب مي شدند. طبق پيش بيني ها، طبيعي بود كه ايشان نسبت به تخلفات گسترده و عيان در انتخابات اعتراض كنند؛ پس سناريويي نوشتند تا به بهانه "انقلاب مخملين" و با اتهام واهي "براندازي نرم" به دستگيري گسترده اصلاح طلبان و حذف ايشان از عرصه سياسي بپردازند.
دسته دوم كه هدف اصلي پروژه حذف بودند، شامل طيفي از محافظه كاران ميانه رو و سنتي مي شدند كه حول محوريت "هاشمي رفسنجاني" گرد آمده بودند. هدف، حذف هاشمي و اطرافيان وي بود چراكه از ديد بنيادگرايان اين دسته از افراد در تعيين رهبر آينده نظام نقشي موثر خواهند داشت. پيش از اين و در دوره اول رياست جمهوري احمدي ن‍ژاد چندين بار سعي شد تا با پرونده سازي براي اطرافيان هاشمي همچون "روحاني"، "موسويان" و "مهدي هاشمي"، زمينه هاي لازم را براي دستيابي و ضربه به هاشمي فراهم آورند كه البته چندان موفقيت آميز نبود. "پروژه حذف هاشمي" قرار بود با حمله احمدي نژاد به هاشمي در مناظره با موسوي كليد بخورد و پس از آن امت انقلابي كار را يكسره كنند.
بدين ترتيب، با زنداني ساختن ۵۰۰ تن از فعالين سياسي و مدني و اخراج محافظه كاران ميانه رو از حاكميت، فضاي لازم براي گذار از دوره انتقال رهبري پديد مي آمد. در چنين فضايي حتي امكان تغيير قانون اساسي براي تطبيق بيشتر با "نظريه كشف و نصب الهي" نيز فراهم مي شد. اما چنان كه ديديم، اين پروژه به ميل بنيادگرايان پيش نرفت؛ جنبش سبز آغاز شده بود.
چه اتفاقي رخ داد؟
اين موضوع كه "جنبش سبز" چگونه شكل گرفت و منشاء پيدايش آن چه بود، بحث هاي مفصل تري را مي طلبد كه بيان آن ها در اين يادداشت ممكن نيست. اما روشن است كه اين جنبش نقشه هاي بنيادگرايان را كه سال ها براي تحقق آن زحمت كشيده بودند نقش بر آب كرد. نه تنها زمينه هاي لازم براي گذار از دوره انتقال رهبري فراهم نيامد، بلكه عرصه سياسي دچار تنش و تشتت فراوان شد.بنيادگرايان انتظار داشتند كه پس از انتخابات و پس از يك دوره اعتراضات محدود، شاهد سكوت، ياس و انفعال مردم و فعالين سياسي باشند اما قضيه دقيقا برعكس شد؛ اعتراضات بالا گرفت و مردم اميدوارتر و فعال تر شدند. حتي بسياري از مردم غيرسياسي و بي تفاوت، سياسي شده بودند. يعني نه تنها مردم سياسي منفعل نشدند كه مردم غيرسياسي نيز فعال شدند.
پروژه بنيادگرايان شكست خورد. اصلاح طلبان بر سر مواضع خود ايستادند و عقب نشيني نكردند. زنداني كردن اصلاح طلبان چندان موثر واقع نشد و نتيجه مطلوب به بار نياورد. حتي مقاومت بسياري از اصلاح طلبان در برابر پروژه، براي بدنه تشكيلاتي آن ها انگيزه بخش و مايه اميدواري بود. "هاشمي رفسنجاني" با درايت مثال زدني اش، هرگونه فرصت حذف را از دستان بنيادگرايان ربود. وي نه تنها جايگاه خود را از دست نداد بلكه كاملا آگاهانه فاصله پيشين خود را با جايگاه رهبري حفظ كرد.
راه حل بنيادگرايان براي گذار از دوره انتقال رهبري بسيار ناشيانه و ساده انگارانه و تنها مبتني بر "استفاده از زور و قدرت" بود. آن ها فكر مي كردند تنها استفاده از "تكنولوژي" و "پول" براي رسيدن به هر هدفي كافي است. بنابراين نتايج بدست آمده كاملا عكس بود. ساختار مشروعيت نظام به شدت آسيب ديد و يك شبه، وجهه ملي و جهاني آن تيره گشت؛ بسياري از همپيمانان بين المللي و ايدئولوژيك نظام دچار شك و ترديد شدند؛ ثبات و انسجام نظام دچار مخاطره جدي شد و شكاف و دودستگي ميان مردم و ميان نخبگان به ميزان حداكثر خود رسيد.
به اين ترتيب، در طي هشت ماه پس از انتخابات تمام تلاش بنيادگرايان آن بود كه با استفاده از همان تكنولوژي ها و پول ها، شرايط را به دوران پيش از انتخابات بازگردانند. آن ها مي خواستند اشتباهات گذشته خود را با اشتباهات ديگري بپوشانند و تلاش كردند كه "خيانت" خويش به مردم و كشور را در پشت "خشونت" پنهان كنند. هركاري كه كردند اما نتيجه بدتري در پي داشت.
ضربه اي كه بنيادگرايان به نظام سياسي ايران وارد كردند، هيچ نيروي اپوزيسيوني قادر به انجام آن نبود. مسئوليت تمام اتفاقات رخ داده پس از انتخابات و تمام صدمات وارده بر نظام برعهده نظاميان و شبهه نظامياني است كه طراح پروژه مذكور بودند. آن ها كساني بودند كه تنها بر "بزار" و "ثروت" تكيه كردند و موجوديت نظام را بازيچه اميال سيري ناپذير خود در دستيابي نامحدود به پست هاي سياسي و منابع مالي در طي بيست سال آينده نمودند.
نقش محافظه كاران ميانه رو چه بود؟
سال گذشته و هنگامي كه هنوز چندماه به انتخابات رياست جمهوري باقي مانده بود، بخشي از "محافظه كارانِ سنتيِ ميانه رو" به اصلاح طلبان پيغام داده بودند كه كانديدايي در انتخابات معرفي نكنند و درعوض از كانديداي آن طيف (مثلا قاليباف يا لاريجاني يا رضايي) حمايت نمايند. استدلال اين بود كه درصورتي كه اصلاح طلبان كانديدا نداشته باشند، اجماع محافظه كاران در حمايت از احمدي نژاد شكسته و كانديداي محافظه كاران ميانه رو پيروز خواهد شد. از ديد ايشان اين تنها راه از ميان برداشتن "احمدي نژاد" بود. پاسخ اصلاح طلبان به اين درخواست البته منفي بود. هيچ تضميني وجود نداشت كه اجماع حول احمدي نژاد به اين سادگي شكسته شود. ستاد محافظه كاران از مركز خاصي هدايت مي شد و طيف نظامي بنيادگرايان مصمم به تداوم رياست جمهوري احمدي نژاد بودند. احمدي نژاد را فقط يك جنبش عظيم مانند "دوم خرداد" مي توانست متوقف كند نه ائتلاف هاي پشت پرده انتخاباتي. اين بود كه تمام تلاش اصلاح طلبان بر كانديداتوري "سيد محمد خاتمي" و بازآفريني دوم خرداد متمركز شد.
اكنون نيز پس از گذشت يك سال افرادي همچون "علي مطهري" به موسوي پيغام مي دهند كه از صحنه كنار بكشد و كار را به ميانه روهاي اصولگرا واگذارد چراكه تا وقتي اصلاح طلبان در صحنه باشند، تمام ظرفيت محافظه كاران در حمايت از احمدي نژاد بسيج خواهد شد و اگر اصلاح طلبان كنار بكشند، محافظه كاران خود، حساب احمدي ن‍ژاد را يكسره خواهند كرد.
اين بار نيز پاسخ موسوي و ساير اصلاح طلبان، منفي بود. هر نوع عقب نشيني موسوي و كروبي از مواضع خود نه تنها به تضعيف يا سقوط احمدي نژاد نخواهد انجاميد، كه آغازي بر حذف محافظه كاران ميانه رو خواهد بود. اگر تا به حال اطرافيان و حاميان هاشمي و مجموعه ميانه روها از هجوم بنيادگرايان در امان مانده اند به اين دليل است كه بنيادگرايان به كنترل و سركوب جنبش سبز سرگرم بوده اند. محافظه كاران ميانه رو، قدرت بنيادگرايان را دست كم گرفته اند. بنيادگرايان اگر از "مانع" اصلاح طلبان و باتلاق جنبش سبز عبور كنند، مستقيم و بدون درنگ به سراغ آن ها خواهند رفت. نبايد فراموش كرد كه هدف، هاشمي و اطرافيان اش بوده اند نه اصلاح طلبان و پروژه چيز ديگري است. اگر بنيادگرايان مهار نشوند، سرنوشت محافظه كاران ميانه رو چندان بهتر از سرنوشت اصلاح طلبان نخواهد بود.
ميانه روهاي طيف محافظه كار از زمان آغاز جنبش سبز سعي كردند كه خود را از صحنه نزاع كنار بكشند تا دو طيف بنيادگرا و اصلاح طلب باهم درگير شده و طي چند ماه يكديگر را مستهلك كنند. سپس زماني كه آن دو طيف تضعيف شدند، خودشان را به عنوان "نيروي سوم" و "نيروي نجات بخش" معرفي كرده و سكان دولت را در دست بگيرند. اما اتفاقي كه رخ داد اين بود كه درگيري بنيادگرايان و جنبش سبز هر روز شديدتر و فضا به شدت دو قطبي و راديكال شد به طوري كه كليت نظام دچار تهديد شد و جايي براي ميانه روها باقي نماند. اينگونه بود كه ميانه روها پس از گذشت هفت ماه از انتخابات تصميم گرفتند كه نقش موثرتري در تحولات ايفا نمايند؛ نوعي نقش ميانجيگري و ميانداري. نامه «محسن رضايي» به مقام رهبري، طرح اصلاح قانون انتخابات، اقدام براي محاكمه "سعيد مرتضوي"، تغيير فرماندهان سپاه و نيروي انتظامي، گزارش هاي مختلف مجلس از تخلفات دولت، رايزني براي آزادي زندانيان اصلاح طلب و مصاحبه هاي گوناگون در نقد تندروي دولت، همه و همه تلاشي بود كه محافظه كاران ميانه رو براي پايان دادن به مناقشات آغاز كردند. نتيجه اين تلاش ها پس از ۲۲ بهمن ماه بيشتر آشكار شد.
چه خواهد شد؟
۱- حوادث سال ۸۸ نتيجه "بن بست اصلاحات" در بين سال هاي ۸۰ تا ۸۴ بود. چه كسي مي تواند حدس بزند كه هزينه و تبعات "حذف اصلاح طلبان" در سال هاي آينده چقدر خواهد بود؟ سركوب نمادهاي بيروني جنبش سبز، آن جنبش را از بين نبرده و تنها به لايه هاي زيرين جامعه منتقل مي سازد. جنبش سبز معادل "تظاهرات خياباني" نبود كه با جلوگيري از تظاهرات نيز از بين برود. مطالبات اين جنبش بسيار جدي است و عدم پاسخگويي به آن مطالبات، بحران سياسي را عميق تر و احتمال بروز تنش را در آينده بيشتر خواهد كرد. در واقع، درست همان لحظه كه بنيادگرايان فكر مي كنند همه چيز پايان يافته و اوضاع آرام شده است، بار ديگر همه چيز از نو آغاز خواهد شد.
دو گروه همواره تحليلي اشتباه از جنبش سبز ارائه داده اند: يك گروه اپوزيسيون ساختارشكني بودند كه اعتراضات خياباني و مسالمت آميز جنبش را "آكسيون نهايي براي فروپاشي نظام" مي خواندند و گروه ديگر، بخشي از محافظه كاران بودند كه اين اعتراضات را آخرين تلاش براي جلوگيري از تثبيت نظام مي دانستند. (تحليلگر هفته نامه پنجره از "پايان تاريخ" سخن گفته بود كه در پي "آخرين گناه" رقم مي خورد؛ گناهي كه بزرگترين گناه و حاصل دسيسه شيطاني است!)
جنبش سبز اما، يك جنبش مدني اصلاح طلبانه، مسالمت آميز و مطالبه محور است كه مصرانه در پي ايجاد شرايط بهتر براي زندگي شهروندان ايراني مي باشد. لذا اين جنبش خارج از چارچوب هاي ذهني آن دو گروه مذكور ادامه خواهد يافت و اعتراض خود را به هر نحو ممكن (نه لزوما با تظاهرات خياباني) به گوش حاكمان خواهد رساند. ضمن آن كه با بروز هر اتفاقي در سطح ملي يا بين المللي احتمال شعله ور شدن مجدد اعتراضات وجود خواهد داشت. علي رغم اينكه احمدي نژاد مبالغ هنگفتي را صرف دادن صدقه به اقشار كم درآمد كرده است، اما اين بخش از مردم به دليل فشار رو به افزايش تورم و بيكاري همچنان مستعد اعتراض مي باشند. سخن "امير محبيان" كه گفت "موسوي نتوانست طبقات پايين را به طبقه متوسط پيوند بزند" سخن درستي است اما مطمئنا احمدي نژاد از عهده اين كار بر خواهد آمد.
۲- اصلاح طلبان و رهبرانشان از اعتراضات خود دست بر نخواهند داشت. اقدامات محافظه كاران ميانه رو اما، در كنار جنبش سبز، بسيار موثر و مفيدتر خواهد بود تا در غياب جنبش سبز. يكي از دلايل بن بست اصلاحات آن بود كه استراتژي "سعيد حجاريان" با عنوان "فشار از پايين، چانه زني از بالا" هيچ گاه امكان اجرا نيافت. نه فشار از پاييني وجود داشت و نه اطرافيان خاتمي توانايي چانه زني موثر در بالا داشتند.
جنبش سبز، بازسازي شده و تصحيح شده جنبش اصلاحات است. زماني كه حجاريان در زندان بود و خود را براي مصاحبه تلويزيوني آماده مي كرد، استراتژي او در بيرون از زندان، به شكل كاملا عملگرايانه در جريان بود. در يك توافق نانوشته، فشار از پايين را مردم و رهبران جنبش سازماندهي مي كردند و چانه زني از بالا بر عهده محافظه كاران ميانه رو بود. اين يك تقسيم وظيفه واقع گرايانه و موثر بود.
۳- بنيادگرايان تا به اين جاي كار در اجراي پروژه خود شكست خورده اند. آن ها نه توانستند كه هاشمي را از جايگاه خود كنار زنند و نه حتي توانايي بازداشت و حذف موسوي، كروبي و خاتمي را داشته اند. حتي اگر هيچ تظاهرات خياباني ديگري در تهران رخ ندهد، بازهم شرايط سياسي چنان بحراني، ملتهب و متشتت است كه اجازه اجراي هيچ پروژه ديگري را به ايشان نخواهد داد.
اما بايد در نظر داشت كه بنيادگرايان چنان براي بدست گرفتن پست رهبري آينده جمهوري اسلامي مصمم هستند كه براي رسيدن به اين هدف هرنوع هزينه اي را براين كشور تحميل خواهند كرد. آن ها حتي براي ايجاد "وضعيت فوق العاده" دركشور، حاضر به ايجاد درگيري نظامي با ساير كشورها و به راه انداختن جنگي چند ماهه مي باشند. مي دانيم كه فضاي جنگي مي تواند پوششي مناسب براي برخي تحولات سياسي داخلي باشد. (اخيرا "فريدالدين حدادعادل"، فرزند غلامعلي، در سرمقاله نشريه خود، جنگ ايران با تركيه را در ماه هاي آينده پيش بيني كرده است.)
۴- اكنون براي تصميم گيرندگان نظام آشكار شده كه راه حل بنيادگرايانه براي گذار از دوره انتقال رهبري و تثبيت نظام، بسيار هزينه بر است و ريسك بالايي را طلب مي كند. ضمن آن كه تداوم و موفقيت پروژه هاي آن ها با وضعيت حاضر (از لحاظ مشروعيت مردمي، موقعيت بين المللي، شرايط اقتصادي و...) بسيار دور از ذهن به نظر مي رسد. لذا مي توان اميدوار بود كه دو طيف ديگر (اصلاح طلبان و محافظه كاران ميانه رو) نيز در آينده امكان ارائه راه حل خويش را براي تثبيت نظام بيابند. اين راه حل ها شامل دموكراتيك سازي مجالس خبرگان و شوراي اسلامي با حذف نظارت استصوابي شوراي نگهبان يا طرح هايي مانند ايجاد "شوراي رهبري" در آينده مي باشد.
مقصد، در آغاز راه بود
دو شكست مهم را مي توان در تاريخ معاصر بنيادگرايي شيعه مشاهده كرد: بر دار شدن "شيخ فضل الله" و اعدام "نواب صفوي". آيت الله خميني نيز در تاسيس حكومت اسلامي آن ها را ناكام گذاشته بود و آن زماني بود كه بر راي مردم تاكيد كرد و نهادهاي مدرن دموكراتيك را درون ساختار قانون اساسي "جمهوري اسلامي" گنجاند. بنيادگرايان پس از درگذشت رهبر انقلاب، سال ها تلاش كردند تا زمينه رسيدن به آرزوي هاي صدساله را فراهم كنند. اما درست در لحظه آخر، با ورود "نخست وزير امام" به صحنه، جنبشي عظيم شكل گرفت. آغاز جنبش سبز، پاياني بود بر پروژه بنيادگرايان و ناكامي مجدد ايشان را در تاريخ رقم زد. فرياد اعتراض بيت آيت الله خميني بلند شد و اكثر مراجع شيعه (حتي محافظه كارترين آن ها) سخن به انتقاد گشودند.اگر گروهي لايق اتهام براندازي باشند، بي شك آن گروه، بنيادگرايان خواهند بود كه قصد براندازي "جمهوري اسلامي" و استقرار "حكومت خلفاي شيعه" را داشته اند. موسوي چاره اي نداشت كه با تمام توان خويش در برابر اين اقدام بنيادگرايان مقاومت كند، هرچند هزينه گزافي براي وي يا مردم به همراه داشته باشد. موسوي آگاهانه براي "خروج اصلاحات از بن بست" چنين هزينه اي را پرداخت كرد، چرا كه اصلاحات تنها راه دفاع از جمهوريت نظام و حفظ جمهوري اسلامي بود.
پروژه بنيادگرايان براي حذف جمهوريت نظام با آغاز جنبش سبز نقش برآب شد. جنبش سبز در همان آغاز به هدف اصلي اش رسيده بود؛ هرآنچه بعدها بدست آورد و ياخواهد آورد، همه دستآوردهاي مضاعفي براي اين جنبش خواهد بود. مقصد، در آغاز راه بود.

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

خبرگان و نظریه آفرینش رهبری

صورت ظاهر سخنان اخیر رهبر نظام در جمع اعضای خبرگان، همچون تهاجم و فشار بر رهبران جنبش سبز و شخصیتهای میانه رو تلقی میشود. وی ضمن تکرار بحث مرزبندی شفاف، این بار از تعبیر جدید "صلاحیت" و فقدان آن در معترضان استفاده کرد. این یادداشت به این سخنان و زمینه ها و تبعات سیاسی آن میپردازد.

پس از پایان مراسم 22 بهمن، موجی "مجازی" با تاکید بر کلیدواژه "شکست" در فضای رسانه ای به راه افتاد و بلافاصله پس از آن، رسانه های شناخته شده جنبش سبز مورد حمله سایبری قرار گرفتند تا فرصت استدلال از سبزها سلب شود ... . با این وجود، تحلیل اجلاس خبرگان و سخنان اخیر رهبر نظام را از ادعای حامیان دولت کودتا در خصوص شکست جنبش سبز در این مراسم آغاز میکنیم.

با فرض شکست جنبش سبز و تشییع جنازه و تدفین فتنه در روز 22 بهمن، بلافاصله این سوال به ذهن متبادر میشود که چرا رهبر نظام همچنان از دفن شدگان مرزبندی شفاف طلب میکند و لازم میبیند که اعلام کند معترضان صلاحیت خود را از دست داده اند؟

1. مدیریت تهاجم سیاسی

در ساعات اولیه پس از مراسم 22 بهمن، عده ای تصور میکردند که کودتاچیان در این مراسم برنده شده اند، اما تنها با گذشت 24 ساعت مشخص شد که این لشکر کشی پرهزینه، یک آبروریزی تمام عیار برای دولت کودتا و حامیان آن بوده است. از آنجا که در جنبش های اجتماعی جدید، شکست یا پیروزی طرفین در ساحت رسانه ای و گفتمانی رقم میخورد، باند حاکم تلاش دارد با ژست پیروز در برابر افکار عمومی ظاهر شود. بر همین اساس و با توجه به تلقی و تصور عمومی در خصوص شخصیت رهبر نظام، نطق وی از موضع طرف برنده (آن هم برنده ای کم ظرفیت) آماده شده است تا از طریق جنگ روانی، روحیه سبزها تخریب شود و باور به پیروزی باند حاکم در اذهان عمومی تقویت شود. به همین دلیل است که لحن وی نسبت به سخنرانی های قبل از 22 بهمن یک درجه تند تر شده است و معترضان را اخراج شده و فاقد صلاحیت مینامد تا تهاجم سیاسی به جنبش سبز را مدیریت کند.همچنین رهبر نظام همانطور که شخصا بر روند بازداشت، شکنجه و محاکمه فعالان سیاسی نظارت داشت، همزمان با آزادی زندانیان سیاسی تلاش کرد با گارد تهاجمی وارد میدان شد تا آزادی تدریجی زندانیان سیاسی حمل بر امتیاز دهی نشود و سبزها تصور کنند که همچنان تحت فشار سیاسی هستند و به این نتیجه برسند که بهتر است اوضاع را از اینی که هست بدتر نکنند. البته باید دانست که تغییر احتمالی عرصه مبارزه و تقویت وجه اجتماعی جنبش، میتواند باند حاکم را در عرصه سیاسی و گفتمانی با خلاء خرد کننده ای مواجه کند.

2. بحران هویت

اصرار بر انکار بحران سیاسی، به یک بحران شدید هویت برای حامیان کودتا تبدیل شده و موجب تغییراتی در رفتار آنان شده است. بحران هویت رهبر نظام ناشی از شخصی شدن قدرت وی در ساخت قدرت حاکم است. به همین دلیل هر گونه چالش در برابر گفتمان مسلط، اثر مستقیمی در شخصیت و رفتار رهبر نظام بر جای میگذارد. این بحران را به طور خلاصه در 2 محور میتوان ارزیابی کرد:

اول- دفاع از صحت انتخابات

این اولین بار است که در تاریخ جمهوری اسلامی، رهبر نظام به مدت 8 ماه از صحت انتخابات دفاع میکند! از 22 خرداد تا به امروز هیچ یک از سخنرانی های رهبری بدون دفاع از سلامت انتخابات و افتخار به آرای چهل میلیونی نبوده است. این ترجیع بند در خطبه های نماز جمعه و رسانه انحصاری نیز به چشم میخورد و از این نظر میتوان علائم مکانیسم جبران گری ( یا جبران = compensation) را در رفتار و کردار حکومتگران مشاهده کرد. جبران در روانشناسی به رفتاری گفته میشود که شخص برای پنهان داشتن نشان ویژه ای نامطلوب یا احساس حقارت و بی کفایتی، به مبالغه در یک نشانه یا ویژگی مطلوب و موجه میپردازد. تاکید و اغلاق در خصوص تظاهرات 9 دی و هم ردیف کردن ضمنی آن با 22 بهمن را نیز میتوان در همین راستا تحلیل کرد.

دوم – نظریه آفرینش رهبری

در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، دو برداشت در خصوص مجلس خبرگان و رهبری وجود دارد. یکی نظریه انتخاب که اصلاح طلبان به آن معتقدند و رهبر را منتخب و تحت نظارت مجلس خبرگان میدانند. دوم، نظریه کشف که مورد تایید مصباح است و بر این اساس ولی امر، قبلا از سوی خداوند نصب شده است و مجلس خبرگان فقط قادر به کشف این شخصیت نظر کرده است. طبق نظریه کشف، عزل یا نظارت خبرگان بر رهبری بی معنا و غیر ممکن است. اما با وجود غلبه این نظریه در جریان اصلی قدرت، برای اولین بار شاهد بودیم که کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان در مورد عملکرد رهبری گزارشی«علنی» ارائه کرد. شکی نیست که تهیه این گزارش، به منظور پاسخ به یک خواست یا نیاز صورت گرفته است که تا کنون احساس نشده بود. برای یافتن منشا این نیاز باید به متن گزارش رجوع کرد. در مقدمه این گزارش «عـلنــی» آمده است: "در این مدت ۲۰ سال و اندی در وجود رهبر عزیزمان نه تنها کم و کاستی مشاهده نشد بلکه هر مقدار زماناً جلوتر می رویم صفات لازم مزبور درخشان تر، مخصوصاً درایت و مدیریت در حد اعلا در ایشان متجلی می شود". اما اندکی بعد با ذکر این که بحث از مدیریت 20 ساله فعلا مطرح نیست، جملات فوق عملا به تعارف تبدیل میشود. چرا که این گزارش"فقط" به مقطع حساس پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری میپردازد. رهبر نظام در این گزارش با صفاتی همچون ذکاوت، تیزهوشی، روشنگری، بصیرت آمیز، خردمند، فرزانه و ... "در برخورد با فتنه و تبیین حقایق و ترمیم مسائل، تلاش وافر مبذول میداشتند ... تا اینکه بحمدالله تعالی با این تدابیر خردمندانه در حد زیادی فتنه ها خاموش گردید".

بنابراین اجلاس اخیر خبرگان را نه میتوان بر اساس نظریه کشف توجیه کرد و نه نظریه انتخاب، بلکه سخن از باز آفرینی یا خلق بت یا توتمی است که در معرض حرارتی شدید قرار گرفته و در حال ذوب و تجزیه است. جلسه خبرگان بر اساس نظریه جدید "آفرینش رهبری" تشکیل شد تا رهبری – به مثابه یک موجودیت گفتمانی – بر اساس مفهوم "فتنه" باز تعریف یا بازآفرینی شود. این خرق عادت به بهترین وجه نشان داد که گفتمان مسلط و محور شخصی شده آن در برابر جنبش اجتماعی و نیروی گفتمان ساز آن به زانو در آمده و رهبری به عنوان یک منبع مشروعیت نظام سیاسی، تخلیه و تهی شده است. بنابراین تلاش شد که این منبع مشروعیت، مجددا بارگزاری (reload) شود!

البته این بازآفرینی عاری از تعارض نبود. نطق افتتاحیه و به خصوص سخنان هاشمی در آرامگاه آیت الله خمینی و یادآوری وی از شکست "عمیق ترین خفقان" و "قبرستان واقعی و یاس مطلق" نه فقط بیانی تهدید آمیز از تداوم شکاف درون حاکمیت، بلکه در عین حال یک دلگرمی مستقیم به موسوی و کلیه سبزها محسوب میشود. بر همین اساس میتوان سکوت هاشمی در خصوص گزارش و بیانیه خبرگان را نشانه آگاهی وی از ناکامی این آفرینش مجدد تلقی کرد.

۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

پدر خوانده یا کازینو؟ نگاهی به «فیلم» حمله به کوی دانشگاه

با انتشار تصاویر تکان دهنده حمله نیروهای پلیس و لباس شخصی به کوی دانشگاه، سندی غیر قابل انکار در خصوص جنایت سازمان یافته نیروهای امنیتی در خوابگاه دانشگاه تهران در اختیار افکار عمومی قرار گرفت. در خصوص خودسرانه نبودن جنایات پس از انتخابات، تردیدی نیست، اما جا دارد که محتوای این سند در بستر تعاملات سیاسی روز مورد بررسی قرار گیرد.


اتهام زنی متقابل سپاه و نیروی انتظامی در خصوص حمله به کوی دانشگاه از مدتها قبل آغاز شد. ابتدا سردار علی فضلی در یک سخنرانی گفت که " دیدم که افرادی با موتور نیروی انتظامی در حال ورود به کوی هستند" و در مقطعی دیگر اشاره کرد که " در جشن پیروزی انتخابات که در میدان ولیعصر با حضور رییس‌ دولت کودتا برگزار شده بود، خبر دادند که افرادی از کوی دانشگاه بالا رفته‌اند که نه بسیجی هستند نه سپاهی. چون سپاه و بسیج سازمان‌یافته است، فرمانده دارد و کاملا مشخص هستند". این سخنان بی پاسخ نماند و فرمانده "بازنشسته" نیروی انتظامی تهران با نام بردن از قرارگاه ثارالله تصریح کرد که نیروی انتظامی در جریان وقایع پس از انتخابات نه کسی را کشته و نه کشته داده است. در حالی که قرائن و شواهد از درز عمدی این فیلم حکایت میکنند، میتوان به وجهی جدید از رفتار سپاه در حوزه سیاست و اجتماع توجه کرد و آن توسل جستن به رسانه هایی که در محافل رسمی و دولتی، "بیگانه" خوانده میشوند. اما چه نگرانی یا هدف سیاسی باعث میشود که سپاه به چنین رسانه هایی متوسل شود؟در مجموع جریان افشای این فیلم را میتوان از سه منظر مورد توجه قرار داد:پ
اول – افول سازمانی و ریزش نیرو:


این منظر ساده ترین و دم دست ترین فرضیه ای است که میتواند در تحلیل علت افشای فیلم حمله به کوی مورد توجه قرار گیرد. از این نظر یک عضو نیروهای امنیتی از خشونت و بی رحمی فرماندهان خود به ستوه می آید و وجدانش بیدار میشود و این فیلم را از طریق اینترنت یا عبور از مرز، در دنیای آزاد منتشر میکند. در هر صورت اگر چنین فرضی درست باشد، نشان دهنده تزلزل و شکاف عقیدتی شدید در میان نیروهای امنیتی و به خصوص سپاه است.
دوم – تسویه حساب:
روند شکل گیری، فعالیت های مالی، فرایند آموزش و ارتقای درجه در سپاه و بسیج به صورتی آشکار با روند فعالیت گروه های مافیایی مشابهت دارد. شاید خود فرماندهان و سازمان دهندگان سپاه و بسیج تحرکات خود را به فیلم پدرخوانده (فیلم محبوب صدام حسین) و تصاویر شکوهمند آن تشبیه کنند، اما در عالم واقع سرنوشت شخصی این شبه نظامیان (و قضاتی مثل مرتضوی و صلواتی) به روند رشد و سقوط تبهکاران فیلم های مارتین اسکورسیزی شباهت بیشتری دارد؛ آنها ممکن است بتوانند چندین کله گنده را بکشند، اما تا وقتی زنده می مانند که آلت دست یک کله گنده باشند، در غیر این صورت به سرعت حذف خواهند شد (به عنوان مثال: فیلمهای رفقای خوب و کازینو). از منظر نهادی، جریان شکل گیری و سرنوشت احزاب پادگانی، تضادها و رقابت های حذفی (و گاه خونین) را به جزئی از سرنوشت سیاسی آنان تبدیل میکند. به عنوان مثال نیروی SA یا همان پیراهن قهوه ای ها، نقشی عمده و فداکارانه در به قدرت رسیدن آدولف هیتلر ایفا کردند. این نیروهای شبه نظامی از محافظان شخصی یا بادیگارد های اولیه سران حزب نازی تشکیل شده بودند که به موازات افزایش قدرت حزب پادگانی ناسیونال - سوسیالیست، حالت سازمانی گرفتند و در عملیات کشتار یهودیان و آتش زدن پارلمان آلمان نقشی فعال بر عهده گرفتند. اما بعد از این که هیتلر به قدرت رسید، نیروی SS به عنوان نیروی مسلح حزب پادگانی در دولت آلمان نازی تاسیس شد. با بروز رقابت میان شبه نظامیان این دو نیرو، تحرکات مشکوک یکی از فرماندهان ارشد SA ، بهانه قرار گرفت و تمام فرماندهان ارشد و میانی این نیرو تیرباران شدند و بقایای این نیرو به SS ملحق شد.
در حال حاضر که دولت و هیئت حاکمه ایران توسط یک حزب واحد پادگانی فاسد اداره میشود، مسلما شاهد رقابت و درگیری احتمالی بین این نیروها و سایر نیروهای نظامی و امنیتی خواهیم بود. هرچند نمیتوان انتظار داشت که شدت درگیری ها به حادثه ای مشابه "شب خنجر های برهنه" منجر شود، اما شاهد افشاگری ها و حذف های "نرم" (مانند گازگرفتگی یکی از سرداران سهام دار مخابرات) خواهیم بود. از این نظر افشاگری سپاه علیه رجب زاده را باید بخشی از فرایند طولانی مدت مبادله اتهام بین فرماندهان سپاه و پلیس ارزیابی کرد که هر کدام طرف مقابل را در خصوص حمله به کوی دانشگاه متهم میکنند. تا به امروز هم سردار فضلی از سپاه سید الشهدا عزل شده است و هم سردار رجب زاده، اما سپاه به عزل فرمانده اکتفا نکرده و با انتشار این فیلم و تسویه حساب با رجب زاده، سعی کرد درس عبرتی به سایر فرماندهان پلیس بدهد.
سوم – تلاش برای ترمیم وجهه

در دوران اصلاحات، در گرما گرم منازعه بخشهای انتخابی و انتصابی حاکمیت، همواره تلاش شد وجهه ظاهری سپاه به عنوان نیرویی "مردمی" حفظ شود. حتی شماری از اقتدارگرایان با لحنی به ظاهر گلایه آمیز از همراهی "بدنه" سپاه با مردم سخن به میان می آوردند. زمانی که دولت اصلاحات کاملا فلج شد، سپاه و بسیج با معرفی مدیران "موفق" در عرصه های مختلف صنعتی، ورزشی و عمرانی، واکسیناسیون رایگان، شخم زدن و آبیاری زمینهای روستاییان و کارهایی نظیر آن، تلاش پرهزینه ای برای ایجاد یک "تصویر" ذهنی خوشایند در میان مردم داشت. بنای کار بر این بود که دولت بناپارتیستی مورد تایید رهبر نظام، در غلافی کاغذی از رای و رضایت توده ها، قوه مجریه را در دست گیرد که این اتفاق در سال ۱۳۸۴ افتاد، اما دیری نپایید که از همه آن پروژه ها چیزی جز فساد اقتصادی و زد و بند سیاسی بر جای نماند. در دوران مبارزات انتخابات اخیر، رنگ سبز مچ بندها و سربندهای جوانان، بهانه ای شد برای این که سپاه از خفه کردن نطفه هرگونه "انقلاب رنگی" سخن بگوید. ماه های پس از آن سرمقاله کذایی در جنگ و گریز خیابانی و سایبری گذشت، اما گرد و غبار میدان جنگ بالاخره فرو نشست و آرامشی مقطعی در کشور حاکم شد. مطابق قانون نانوشته سیاست، آرامش خیابان با پویش و تحرکی ملموس در عرصه سیاست و سیاست ورزی همراه شد: طرح کمیسیون انتخابات در برابر دیدگان عاجز و حیرت زده سرداران در مجمع تشخیص مصلحت به جریان افتاد و فرمانده سپاه که رفسنجانی را حتی لایق وحدت نمیدانست، به اجلاس خبرگان "احضار" شد تا در مورد وقایع پس از انتخابات "توضیح" دهد.

طبیعی است که چنین وضعی برای سرداران دردناک و کشنده است. سپاه اکنون خود را از نظر سیاسی بازنده محض وقایع پس از انتخابات میداند و در عین حال وجهه اجتماعی خود را به کلی از دست داده است و به یک نیروی ضد فرهنگ تبدیل شده است. این چنین است که ذکر نام قرارگاه ثارالله از سوی فرمانده "بازنشسته" پلیس، سپاه را به حدی عصبی میکند که در اقدامی عجولانه به رسانه های به اصطلاح "بیگانه" پناه می برد تا اثبات کند که در حمله به کوی دانشگاه نقشی نداشته است. سرداران به خوبی میدانند که مردم سپاه را طراح و مجری اصلی کودتا در ایران میدانند و دقیقا به همین دلیل است که سعی میکنند خود را به نحوی تبرئه کنند.
اما باید توجه داشت که عاملیت یگان ویژه نیروی انتظامی در حمله به کوی دانشگاه هیچ تاثیری در آمریت سپاه پاسداران و قرارگاه ثارالله در حمله به کوی دانشگاه ندارد. این قرارگاه و لباس شخصی های تحت امر آن مسئول اصلی موارد متعدد آدم ربایی، شکنجه، تجاوز و قتل شهروندان بی گناه است. علاوه بر این، علی رغم بدنامی و سوء شهرت رادان و احمدی مقدم، این ذکاوت در افکار عمومی وجود دارد که ادعای عدم شلیک گلوله توسط پلیس در روز عاشورا و مسروقه بودن خودروهای پلیس در میدان ولی عصر را جدی بگیرند و سرنخ جنایات صورت گرفته در روز عاشورا و سایر تجمعات را در قرارگاه های طراح و مجری کودتا جستجو کنند!

کاری از گروه تحلیل گران انقلاب سبز

فیلم کامل حمله به کوی دانشگاه در یوتیوب

فيلم منتشر نشده اي از حمله به كوي دانشگاه

فیلم گفت و گو با صادق صبا درباره فيلم حمله به كوي دانشگاه

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

پیشنهادهایی برای چهارشنبه سوری سبز

روز چهارشنبه سوری روزی است که اکثر جوانان از ماهها قبل در انتظار برگزار کردن آن هستند.این روز از قدیم به شکل های مختلف برگزار می شد.ولی رفته رفته سنتهای قدیم جای خود را به ترقه و انفجارهای بزرگ دادند،گویی دیگر با رسومات قدیم جوانان تخلیه ی روحی نمی شوند و نیاز به هیجان بیشتری دارند. اما امسال علاوه بر هیجان هر ساله، خشم و حس انتقام جویی در جوانان اضافه شده که همگی بر این موضوع واقفیم (همواره برای یک برنامه منسجم و عملی باید روحیه افراد گروه را در نظرگرفت که در حال حاضر طیف بزرگی از جوانان عضو این گروه هستند).
در مسیر مبارزات افراط و تفریط هر دو زیان بار است و ممکن است نتایج بدی را در پیش داشته باشد. از سویی اگر مراسم چهارشنبه سوری طبق روال هر سال برگزار شود، البته با در نظرگرفتن خشم افراد، صد درصد لطمات جبران ناپذیری بر جنبش مسالمت آمیز و بدنه آن وارد میشود. از طرفی طرح دیگری مطرح است به نام سکوت سبز چهارشنبه سوری و رفتن به مزارشهدا. این طرح نوعی تفریط است.
روز چهارشنبه سوری روزی شاد است برای استقبال از عید نوروز. ممکن است تعدادی از افراد ازاین طرح استقبال کنند ولی با توجه به روحیه ی کنونی جامعه اکثراً از این طرح استقبال نخواهند کرد و به دنبال راهی برای هر چه شادتر برگزار کردن این مراسم هستند. چنان که دیدیم، بعد از ۲۲ بهمن همه خسته و کسل به دنبال راهی برای پیدا کردن روحیه بهتر عازم سفر شدند، عده ای هم در تظاهرات شرکت نکردند. نباید فراموش کنیم که همواره دولت در تلاش است روحیه افراد راتضعیف کرده و پس ازآن گروه تندرو را سرکوب و گروه کندرو را خانه نشین کند! راه تعادل راهی است که در آن نه به خشونت کشیده وهیجان ها سرکوب شود و نه مردم خانه نشین شده و افسرده شوند. نکته مهم این است که مراسم چهارشنبه سوری همواره تلافات جانی و مالی برجای گذاشته است و در شرایط کنونی، افزایش این تلفات و خسارات نه موجب پیشرفت جنبش میشود و نه حرکتی افتخار آمیز محسوب میشود. در چهارشنبه سوری امسال جنبش سبز میتواند با به صفر رساندن خسارات و تلفات قدرت خود را به رخ کودتاچیان بکشد.
و اما سنت های ایران زمین در روز چهارشنبه سوری:
۱.آجیل مشکل گشا
۲. پخش حلوا و شیرینی
۳. خواندن فال حافظ
۴. قاشق زنی
۵. شال اندازی (گره زدن شال ها در امتداد هم و درخواست عیدی چهارشنبه سوری)
حال به تفصیل به وصل کردن سنت های زیبایمان به چهارشنبه سوری سبز و تبدیل آنها به یک روزشاد و فراموش نشدنی و بدون خشونت، برای جنبش سبز می پردازیم.(یادآوری: در تمام قسمتهای این طرح هویت جنبش یعنی نماد سبزحتی کوچک، نباید فراموش شود).

الف.مرحلۀ اول، تهیۀ هدایای سبز:

۱ - آجیل مشکل گشا: بسته بندی آجیل مشکل گشا به نیت و نذر حل مشکلات حال حاظر، در بسته های کوچک با نماد سبز. که مواد این آجیل در سنت ما معانی مختلف دارد.
• گردو نماد طلب طول عمر از خدا. با نوشتۀ "سبز یعنی زندگی جاودان "
• بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر مشکلات. با نوشتۀ "سبز یعنی استقامت تا بهار"
• کشمش نشانه باران رحمت خدا. با نوشتۀ "به امید باران رحمت خدا بر زندگی سبزمان"

۲- نان، به نشانۀ نعمت: بسته بندی نان در بسته های کوچک، با نوشتۀ "به امید نعمت فراوان در دولت سبز امید"

۳- سکه به نشانه سفید بختی: بسته های سکه با نوشتۀ "با آرزوی سفید بختیِ نسل سبز"

۴ - انار به نشانۀ کثرت اولاد: بسته بندی دانه های انار با نوشتۀ "به امید جوششِ خون شهدا درنسل سبز آینده"

۵- پخش حلوا و شیرینی: دستچین کردن شیرینی و یا حلوا (به یاد شهدا) برای شادکامی در بسته بندی های سبز با نوشتۀ "به امید شادی روز پیروزی"

۶ - فال حافظ: می توانیم در برگه هایی سبز چند بیتی روح بخش از اشعار حافظ نوشته و یا برگه های آماده فال حافظ که در دسترس است، تهیه کنیم.
ب.مرحلۀ دوم، قاشق زنی:
همگان به آداب رسم قاشق زنی واقفیم. در این روز دختران و پسران چادر بر سر کرده تا چهرهشان مشخص نشود و به خانه آشنایان و همسایگان رفته و با ایجاد صدا با زدن قاشق بر کاسه از صاحبخانه عیدی چهارشنبه سوری (آجیل مشکل گشا، شیرینی و یا پول) طلب می کنند.
طرح پیشنهادی این است که جوانان به عنوان مثال به نام مجید توکلی که یکی از نمادهای زندانیان سیاسی جنبش شده، خود را به همسایگان محل خود معرفی و طلب عیدی برای اعضای درتنگنای جنبش (قشر آسیب پذیر حتی افراد غیر سبز،برای پیوستنشان به جنبش)کنند. این طرح،همدلی و روحیه شاد، بین افراد جنبش در درجه اول و بعد افراد یک محله و در نهایت جامعه ایجاد می کند و می تواند نیروهای محلی را در ابتدای برنامه یکی کند.
ج. مرحلۀ سوم، شال اندازی:
این رسم که هنوز در برخی از شهرها برگزار میشود، یاد آور روز ایجاد حلقه سبز همدلی در تهران پیش از انتخابات است. با یادآوری آن روز تاریخی که سبزها را هر چه بیشتر یکصدا و همدل کرد،میتوانیم روحیه زخمی و خسته این مدت را بار دیگر احیا کنیم. هدف از شال اندازی به هم پیوستن و اجتماع سبزهاست. از اینرو هر فرد شال های سبزی که یادگار از جنبش دارد را با خود آورده و به شال نفر بعدی گره می زند. به دلیل احتمال سرکوب مجدد می توان شال اندازی را در هر محله اجرا کرد تا اتحاد سبزها در همه جای شهر ایجاد شود نه صرفاً در یک مسیر خاص. پس از پیوستن سبزها به یکدیگر هدایای چهارشنبه سوری را بین هم تقسیم می کنیم.

به یکدیگر فال حافظ، آجیل مشکل گشا و شیرینی می دهیم. حتی به سربازان و نیروهای دولتی که قطعاً طبق روال همیشه، میهمان ما هستند، هدیه می دهیم و آنها را به همراهی با خود فرامی خوانیم. این مرحله به هم پیوستن سبزهای هر محله به محله دیگر در خیابان های اصلی وحرکت به سوی میادین اصلی هر شهر است.
د. مرحلۀ چهارم، جشن:
همانطور که می دانیم این روز، روز جشن و پایکوبی است، از این رو نباید بهانه دست سوءاستفاده گران و بهانه جویان دهیم. از طرفی زدن ترقه و از طرف دیگر حرکات موزون که بعضی ازجوانان در این روز در سال های قبل انجام می دادند، می تواند بهانه برای بر هم زدن جشن وهمچنین بدبین کردن افکار عمومی و ریزش قشر مذهبی و قشر معتقد به عدم خشونت باشد. باید به شکلی این مراسم را برگزار کنیم که افرادی که تا به حال به دلیل ترس از صدمه دیدن بیرون ازخانه نمی آمدند،این بار بیایند.

می توانیم شادی خود را با خواندن شعر دسته جمعی که هم اتحاد ایجاد می‌کند و هم روح بخش است مانند "یاردبستانی" و "سر اومد زمستون"و شعارهایی مانند "یاحسین میرحسین"، ابراز کنیم.

دادن شعارهای حتی کمی تند ممکن است باعث بر هم زدن صف اتحاد شود.همچنین آنهایی که سواره هستند می‌توانند با زدن بوق با دیگران همراه شوند اما اینبار نه با زدن بوق ممتد که باعث ناراحتی خود سبزها هم شود، بلکه با بوق جشنی مانند بوق عروسی، با مردم همصدا شوند.

در پایان پیشنهاد می شود، سبزها از هرگونه خشونت و حرکاتی که موجب سوءاستفاده میشود، اعلام برائت کنند و بالطبع این طرح باید در همۀ کشور فراگیر شود.
پی نوشت:


تاکتیک موفق دکتر مصدق در دادگاه لاهه و ملی شدن نفت ! (چهارده اسفند یادش را گرامی داریم)

زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکترمصدق با هیات همراه زودترازموقع به محل رفت. درحالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود دکتر مصدق رفت و روی صندلی انگلستان نشست. قبل از شروع جلسه یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای هیات انگلیسی در نظرگرفته شده وجای شما آن جاست اما پیرمرد تحویل نگرفت و روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و هیات نمایندگی انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه دکترمصدق بلند شود و روی صندلی خودش بنشیند اما پیرمرد اصلاً نگاهشان هم نمیکرد. جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت : شما جای انگلستان نشسته اید و جای شما آنجاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد که مصدق بالاخره به حرف آمد وگفت : خیال میکنید نمی دانیم صندلی ما کجاست وصندلی انگلیس کدام است؟ نه آقای رییس، خوب می دانیم جایمان کجاست اما راستش را بخواهید چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستن برای خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای ایشان نشستن یعنی چه . او اضافه کرد که سال های سال است که دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست. با همین ابتکار وحرکت عجیب بود که تا انتهای نشست فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفت و در نهایت هم انگلستان محکوم شد.

دوستان بدون شک این طرح به این معنا نیست که مثلا از روی آتش نپریم که اگر قرار به این باشد خود من اول همه نیستم ولی باید این روز را شاد و پرشور برگزار کرد
حکومت با اصل این جشن مشکل دارد و حضور ما خود گویای ماجراست
فعلا بیشتر دوستان سبزمان منتظر رسیدن برنامه های میرحسین موسوی برای آینده هستند و شاید کار درست هم در این شرایط همین باشد

پاینده ایران

۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

22 بهمن از سه زاویه

22 بهمن سبز با همه آرزوها و ایده ها به پایان رسید. نتیجه – که از قبل بیش از حد شیرین شده بود – به آن شیرینی نبود که انتظار داشتیم. در این روز بر طبق طرحی عمل شد که در شبکه های اجتماعی پیشنهاد شد و مورد تایید اکثریت قرار گرفت، اما امروز مشخص شد که کارآمد نیست. پس اکنون باید تاکتیک های دیگری مطرح شود و عقل جمعی سبزها با توجه به این تجربه – و توجه بیشتر به نظر مخالفان این طرح – به تصمیم گیری بپردازد. این روش دموکراتیکی است که سبزها برای اداره جامعه مد نظر دارند؛ همان چیزی که دولت فعلی از پذیرش آن طفره میرود، چون بر خلاف سبزها، حاضر به پذیرش مسئولیت عملکرد خود نیست.

یکی از معانی دموکراسی، حاکمیت خرد جمعی با تکیه بر رای اکثریت است. خرد جمعی همواره امکان خطای خود می پذیرد و راه تصحیح را گشوده میداند و به همین دلیل آزادی بیان اقلیت را به رسمیت میشناسد. اگر عقل خطاپذیر بشری را نفی کنیم، باید به ریسمان هایی از جنس "ولایت مطلقه امر" متوسل شویم تا بتوانیم از شر پذیرش مسئولیت خطاهای خود خلاص شویم و رها از مسئولیت، هر سخن و کردار خود را به نام خدا یا ملت توجیه و تحمیل کنیم. اکنون با این مقدمه قصد تحلیل و ارزیابی کنش سیاسی جنبش سبز در 22 بهمن را داریم.
1. زاویه اول: پیروزی کودتاچیان

همه کسانی که دولت را برنده 22 بهمن میدانند، خائن یا نفوذی نیستند. اما مسلما شکست جنبش سبز را از شکست ژاپن در جنگ جهانی سنگین تر نمیدانند. اگر کودتاچیان را پیروز بدانیم، باید به دو نکته توجه کنیم:

نکته اول این که نقاط ضعف خود را بشناسیم و به دنبال ترمیم آن باشیم. اکثر ما از ایده اسب تروا حمایت کردیم، اما باید صادقانه اعتراف کنیم که هدف مان مشخص و دقیق نبود. میخواستیم سخنرانی را بر هم بزنیم یا میخواستیم خواسته های خود را بیان کنیم؟

جنبش سبز باید بداند که هدفش ساکت کردن مخالف است یا بیان آزادنه عقاید (حتی عقایدی از جنس ساندیس). روش مان هم چندان واضح نبود. برخی بر سکوت تاکید داشتند و برخی دیگر مدام بر "یکسره کردن کار" تاکید می کردند. اکثریت بر میدان آزادی تمرکز کرده بودند، اما برخی دیگر از "فتح" اوین و صدا و سیما سخن میگفتند. در این میان کروبی هم مسیر خاص خود را معرفی کرد. شاید تکرار روز قدس و پیشگیری از تلفات باعث شد که اکثریت تاکتیک اسب تروا را بپذیرند و هویت خود را موقتا کتمان کنند، به همین دلیل به پیام موسوی، یعنی "حفظ هویت متمایز" توجه نشد. در 22 بهمن آموختیم که هرگز نباید هویت خود را کتمان کنیم و به تقیه رو بیاوریم. اما این کار در شرایط فعلی هزینه هایی دارد و باید این هزینه ها را بپذیریم. کودتاچیان بعد از روز قدس تصمیم گرفتند که آن تجربه را تکرار نکنند و تمام هزینه های آن را پذیرفتند. علاوه براین آموختیم که با نوید "یکسره کردن کار" و "فتح" انتظارات خود را بالا نبریم (چهارشنبه سوری یک آزمون مناسب برای سنجش این تجربه آموزی ماست).

نکته دوم: در عالم سیاست، هیچ پدیده ای فرصت محض یا تهدید محض نیست. ضرب المثل انگلیسی میگوید: اگر خطری شما را نابود نکرد، میتواند شما را قدرتمند تر کند. به فرض شکست جنبش سبز، نباید مسئولیتهای طرف "پیروز" فراموش شود. این وظیفه سیاسیون آگاه است که ادعای کودتاچیان را به صورت تاکتیکی تایید کنند و با لحنی سیاسی آزادی زندانیان سیاسی را از آنان بخواهند. اکنون مصلحان مدعی قانون و نامه نگارانی مانند علی مطهری و احمد توکلی، باید خیال شان آسوده باشد و باید توانایی خود در نظارت بر دولت و مهار متخلفان را اثبات کنند. آنها اکنون برای مدارا با قاضی متخلف، معاون اول جاعل مدرک و دوستان اسرائیل هیچ بهانه ای ندارند و باید در برابر کتک خوردن رئیس جمهور و رئیس مجلس سابق کشور موضع بگیرند!

اگر نظام و رهبر آن پس از یک تظاهرات 5 میلیونی، و رفع تهدید سرنگونی، نتوانند حقوق روزنامه های منتقد را تضمین کنند، پس باید دانست که هرگز به چنین کاری تن نمیدهند. ما پیروزی جناح حاکم را تایید میکنیم و از آنها میخواهیم که خود نیز پیروزی خود را تایید کنند و حقوق طرف بازنده را به رسمیت بشناسند، در غیر این صورت از یک دیکتاتوری نظامی به یک دیکتاتوری اکثریتی رسیده اند!

2. زاویه دوم: پیروزی جنبش سبز

فارغ از سخنان دلگرم کننده، باید اذعان کرد که حضور سبزها با توجه به حجم تهدیدات و فشارهای روانی، رسانه ای و امنیتی، چشمگیر بود. به تعبیر یکی از فعالان، سبزها در 22 بهمن کم نبودند، بلکه گم بودند. در مقابل، باند حاکم با اردوکشی فراگیر خود اثبات کرد که پایتخت را از دست داده است و تا عمق دهات و روستاهای دورافتاده عقب نشینی کرده است! این در حالی است که فشار و اختناق بیش از این ممکن نیست و چنین فشاری قابل تداوم نیست. در فاصله عاشورا تا 22 بهمن همه فعالان، حتی فعالان هنری و بستگان آنها بازداشت شدند. تمام رسانه های مستقل تحت فیلترینگ و پارازیت بودند. همچنین دو نفر اعدام شدند و تعدادی به حبس محکوم شدند، اما سبزها باز هم در میدان حضور یافتند. علاوه بر این شهرستانها (به علت عدم اتخاذ تاکتیک اسب تروا!) شاهد حضور گسترده تر سبزها بود.

این بار علاوه بر اصفهان(اگر تعداد سبزها بیش از حکومتی ها نبود کمتر هم نبود) و شیراز،اهواز، شهرستان کوچک شهرکرد هم شاهد حضور اعتراضی سبزها بود و از سایر شهرستانها (مثل شاهرود) اخبار تایید نشده ای به گوش میرسد. بنا براین سبزها توانستند با موفقیت از "تنگه وحشت" کودتاچیان عبور کنند؛ آنهایی که در میدان آزادی بودند، عمق ترس کودتاچیان را در شمار زیاد لشکر مزدوران اعزامی از مناطق دوردست، لمس کردند. سبزها در برابر خشن ترین رفتار حاکمیت احساس زبونی و ناتوانی نکردند و با جمعیتی کثیر (و البته تاکتیک و اجرای مورد انتقاد) با کمترین تلفات و بدون کشته (تا این لحظه)، حضور و صدای خود را در رسانه های معتبر جهان منعکس کردند و یک بار دیگر موجب محکومیت کودتاچیان در مجامع حقوق بشری شدند. 22 بهمن امسال پر هزینه ترین و خفت بار ترین 22 بهمن برای باند حاکم بود.
3. زاویه سوم: عبور از گفتمان برد / باخت؛ پیروزی زندگی

انقلاب 57 با تظاهراتی مسالمت آمیز در حمایت از قانون اساسی مشروطه آغاز شد. پس از آن حکومت وقت دچار اشتباهات پی در پی شد و در کمتر از 2 سال سرنگون شد. شاید ما در 22 بهمن اشتباه کرده باشیم؛ با یک اشتباه دنیا به آخر نمیرسد، اما تکرار یک اشتباه، مهلک است و دولت کودتا و حامیان آن، 8 ماه است که یک اشتباه را – هر بار در مقیاسی وسیع تر – تکرار میکنند! بهترین سرنوشت جنبش سبز این است که به یک طرح برد/برد برای ملت ایران برسد و پیروزی خود را چیزی بداند که کسی در آن شکست نخورد. اگر به بازی مرگ و زندگی فکر کنیم، یک شکست مساوی مرگ خواهد بود و پیروزی، جز با کشتن حاصل نمیشود. بحث بر سر معامله با کودتاچیان نیست؛ دنیا میداند که رفتار آنان نفرت انگیز است، چرا که برای سرکوب اکثریت، در پشت اقلیت سنگر گرفته اند (سپر انسانی). اما اگر از رقیب متنفر باشیم نمیتوانیم در مورد وی درست فکر کنیم و بر وی غلبه کنیم، بنا براین نمیخواهیم برای پیروزی خود این سپر را "بشکنیم".

مهم تر از آن، کسی که فقط به پیروزی فکر میکند، فرصت زندگی کردن را از دست میدهد و سبزها در 22 بهمن نشان دادند که زندگی را بر پیروزی به هر قیمت ترجیح میدهند. در این روز اکثر نیروهای مغز شویی شده از نزدیک دیدند که سبزها (بر خلاف القائات کودتاچیان که همه کار میکنند تا سبزها را اغتشاشگر و محارب جلوه دهند) خواهان آرامش و همزیستی هستند و نمیخواهند روزی یا دیانت آنان را بربایند. در این روز کسی کشته نشد، برای فتح مکانی لشکر کشی نشد، اما در عین حال باند حاکم قدرت جنبش سبز و نفوذ رهبران آن را به خوبی لمس کرد. اکنون آنها که ادعای خدایی دارند، به نیکی میدانند که دست کم بخشی از سرنوشت کشور، قطعا در دست سبزها و منتخبان شان است. در این روز سبزها از نزدیک دیدند که این کشور چقدر به نیروی سازنده آنها نیاز دارد، آنها دیدند که شمار قابل توجهی از هموطنان شان به خاطر چند وعده غذا و چند هزار تومان پول، یا از سر اجبار، چشم بر ندا و سهراب و ترانه می بندند.

از یاد نبریم که "سهراب کشی" نه فقط رسم دولت کودتا، که تقدیر دیرین این مرز و بوم است. غلبه بر این تقدیر شوم، صبر و همتی بلند میطلبد. نطفه سهراب سبز ایران زمین، هشت ماه پیش منعقد شده است و در آستانه بهار، تازه متولد خواهد شد.

۲۲ بهمن فرصتی برای باز اندیشی در ۵ اشتباه استراتژیک جنبش سبز

موفقیت هر جنبش اجتماعی در گروی واقع بینی و تدبیر است. اگر نتوانیم انگاره های خود را مبتنی بر واقعیت های اجتماعی تنظیم نماییم بدون شک با اشتباهاتی که از خود نشان می دهیم رفته رفته هواداران خود را ناامید خواهیم نمود. باید انگاره های خود را مبتنی بر واقعیت های اجتماعی اصلاح نماییم و با خلاقیت به دنبال راه حل هایی جدید باشیم.

جنبش سبز باید در استراتژی ها و رویکردهایش تجدید نظر اساسی بنماید. باید واقع بین بود و از اشتباهات خود درس گرفت و از
ادامه روشهایی که نتیجه ای جز شکست ندارد خودداری نمود.اینکه بگوییم هیچ مشکلی وجود ندارد و هیچ اشتباهی رخ نداده است ساده اندیشانه است و با این گونه خوش باوری ها فرصت هرگونه یادگیری و اصلاح را از خود سلب نموده ایم.

اتفاقات 22 بهمن فرصتی است تا رهبران و هواداران جنبش سبز یک باز اندیشی عمیق از اتفاقات چند ماه اخیر داشته باشند و نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی نماید. این نوشته در نظر دارد تا 5 اشتباه استراتژیکی را شناسایی نماید که در چند ماه گذشته دامان جنبش سبز را گرفته است و نمود عینی خود را در حضوری ضعیف و کور در 22 بهمن یافته است.


1. رهبران جنبش سبز نباید راه حل های غیرعملیاتی و مبهم ارائه نمایند:


در خصوص مراسم 22 بهمن اطلاعیه های و اظهار نظرهای مختلفی از سوی رهبران جنبش سبز اعلام گردید. موسوی، کروبی و خاتمی هر یک به صورت مجزا اعلام نظر نمودند. احزاب اصلاح طلب نیز به صورت مجزا بیانیه صادر نمودند و هوادارن خارج نشین جنبش سبز نیز راه حل های خاص خود را ارائه نمودند. ولی اگر واقعا سوال کنید که هدف و برنامه جنبش برای این روز چه بوده است پاسخ مشخص نمی گیرید. یکی گفته است بدون هر گونه نمادی حاضر بشوید. یکی گفته با نماد همه جا باشید و یکی دیگر مسیری را برای راهپیمایی اعلام نموده است. جرس نیز با طرحی تخیلی به دنبال اسب تراوای خود بوده است.

مگر می شود هوادران خود را به خیابان بخوانید و مشخص نکنید که اصلا اینها کجا باید بروند. چگونه همدیگر را پیدا کنند. چگونه خود را نشان بدهند.چگونه با هم هماهنگ بشوند و در مقابل دشمن تا دندان مسلح چگونه واکنش نشان بدهند.

2. نباید هزینه هواداری از جنبش سبز را سنگین کرد:


نباید هواداری از جنبش سبز مسئله مرگ و زندگی برای افراد شود و باید راه هایی ارائه نمود که کسانی از هواداران حکومت نیستند ولی حاضر به پرداخت هزینه های سنگین نیز نیستند حاضر به همراهی باشند. اینکه از مردم خواسته بشود سنگین ترین شعارها را در خیابانها در روزی بدهند که دولت همه امکانات خود را برای سرکوب بسیج نموده است واقعا انتظاری غلط است. متاسفانه بسیاری از رهبران خارج نشین جنبش سبز که عافیت نشین شده اند انتظار حرکتهایی انتحاری از هواداران جنبش سبز دارند. در صورتی که بسیاری از افراد در کنار خانواده هایشان حاضر به انجام فعالیتهایی که ممکن است آنها را از همه حقوق اجتماعی خود محروم نماید نیستند.


3. نباید از خطر نیروهای فاقد هویت و نفوذی در فضای مجازی غفلت کرد


بدون شک فضای مجازی می تواند ظرفیت خوبی برای شبکه سازی و هماهنگی جنبش سبز فراهم اورد اما اگر این فضا در دست نیروهای بی هویتی باشد که با حرکتهای کور موجب تحلیل و تضعیف جنبش سبز شود فضای مجازی می تواند به پاشنه آشیل جنبش سبز تبدیل شود.

متاسفانه افرادی فاقد هر گونه هویت رسمی به یک باره هواداران جنبش سبز را دعوت به فعالیتهای انتحاری می نمایند. روش کاری این افراد نیز تقریبا روتین شده است. مثلا لینکی در بالاترین منتشر می نمایند و دعوت به انجام کاری می نمایند که واقعا در ظرفیت فعلی جنبش سبز نیست. مثلا از هوادارن جنبش سبز می خواهند که مثلا امشب یک مکان مهم مانند صدا و سیما را تسخیر نمایند. جایی که حفاظت از ان برای نظام کمتر از بیت رهبری نیست.

در خوشبینانه ترین حالت کسانی که این برنامه ها را منتشر می نمایند افرادی فاقد بینش و درک صحیح از امکانات و ظرفیت های جنبش سبز و قدرت طرف مقابل است و در حالتی بدبینانه هیچ بعید نیست که این دعوت ها از سوی افراد نفوذی و اطلاعاتی جهت شناسایی هواداران پر و پا قرص جنبش سبز صورت پذیرد.

4. نباید وابستگی اقتصادی بخش اعظم مردم به حکومت را دست کم گرفت:

دولت ایران از نظر سطح دخالت در فعالیتهای اقتصادی یکی از بزرگترین دولتهای دنیاست. برخی با کج فهمی تصور نموده اند که حضور مردم در راهپیمایی های حکومتی برای گفتن ساندیس و مسائل پیش پا افتاده بوده است در صورتیکه وابستگی اقتصادی بخش زیادی از مردم به حکومت بسیار فراتر از اینهاست و اینها نه برای ساندیس بلکه برای حفظ تمام هستی شان به خبایان ها می آیند. بخش زیادی از مردم همه ثروت و درآمدشان به دوام و ثبات این حکومت وابسته است. این افراد در سه گروه قرار می گیرند:


گروهی مانند نیروهای نظامی، اطلاعاتی و ایثارگر همه چیزشان در گروی این نظام است. اینها زندگی شان به دوام این حکومت وابسته است. سرنگونی حکومت ریسکهای زیادی برای این افراد به همراه دارد و طبیعی است که اینها تا پای جان برای حفظ این نظام خواهند ایستاد.

گروهی دیگر مانند کارمندان دستگاههای دولتی ، بازنشستگان و کارمندان شرکتهای دولتی و شبه دولتی اگرچه ممکن است به لحاظ ایدئولوژیک با دولت همراه نباشند اما این افراد نیز زندگی شان به دولت وابسته است اما اینها حساب و کتاب خاص خودشان را دارند. اینها زمانی حاضر به همراهی در حرکتها گسترده خواهند شد که حس نمایند که وضعشان از این که هست بدتر نشود. اگر چشم انداز آینده طوری باشد که اینها حس نمایند که مملکت به سمت آشوب می رود و اینها ممکن است چیزی را که دارند هم از دست بدهند این گروه هم به هواداران پروپا قرص حکومت تبدیل می شوند.

گروه سوم طبقه متوسط و کاسب در جامعه است که اگرچه صورت مستقیم به دولت وابسته نیستند اما فضای آرام در جامعه لازمه کسب و کار و رونق اقتصادی آنها است. اینها کمترین حمایت را از دولت می نمایند ولی لزوما کسانی نیستند که در خیابانها حاضر بشوند و علیه دولت شعار بدهند. اینها تنها در شرایطی علیه دولت خواهند شد که تشخیص بدهند که دوران گذار به سرعت طی می شود و ریسکهای جانی و مالی قابل توجهی برای انها وجود نخواهد داشت.

5. نباید قدرت امنیتی طرف مقابل را دست کم گرفت:


جدای از وابستگی بخش زیادی از جامعه به حکومت، قدرت امنیتی و اطلاعاتی حکومت را نیز نباید دست کم گرفت. اتفاقات روز 22 بهمن نشان داده است که بخش امنیتی حکومت در طول 8 ماه گذشته تجدید قوا نموده است و حتی حرکتهای بسیار بزرگ شهری را می توانند کنترل نمایند و هم در صورت لزوم سرکوب نمایند و امکان هرگونه حضور گسترده را از طرف مقابل سلب نمایند.
تظاهرات بعدی جنبش سبز 25 اسفند (چهارشنبه سوری) است ولی این بار برنامه ریزی منسجم خواهیم داشت!
شکست مقدمه پیروزی است...

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

تاجیک و سازگارا؛ یک تقارن سبز!

تقارن دو اتفاق (یا به عبارت بهتر دو تهاجم کودتاچیان به جنبش سبز) در شامگاه سه شنبه 20 بهمن، توازن قوای موجود در عرصه سیاست ایران را در آستانه 22 بهمن، به خوبی ترسیم کرد: هک وبسایت دکتر سازگارا و حضور اجباری دکتر تاجیک در رسانه انحصاری.

سه شنبه شب وبسایت سازگارا از طرف گروه های سایبری وابسته به سپاه هک شد و اندکی بعد حساب کاربری یوتوب وی نیز از کار افتاد. همزمان با این تهاجم، دکتر تاجیک در رسانه انحصاری حضور یافت و ظاهرا حرف هایی زد که لشکر شکست خورده سپاه پاسداران از شنیدن آن روحیه بگیرد. تاجیک با استدلال های علمی و استراتژیک اثبات کرد که زمانی که یک دولت در آستانه فروپاشی قرار میگیرد، رسانه های خرد و (روابط مبتنی بر میکرو فیزیک قدرت) در برابر رسانه های کلان دولتی قد علم میکنند. او از انقلاب 57 مثال زد؛ دوره ای که نوار کاست، اعلامیه، شب نامه و شعار نویسی، رادیو تلویزیون دولتی را به زانو در آورد و اراده مبتنی بر دگرگونی را به مثابه یک حقیقت گفتمانی در کل جامعه حکمفرما کرد.
حال اجازه دهید با تحلیل از پیش نوشته شده دکتر تاجیک که مسلما مورد تایید مدیران وزارت اطلاعات و سپاه هم هست، به عرصه سیاست ایران بنگریم: یک غول رسانه ای به نام صدا و سیمای جمهوری اسلامی، هشت ماه است که یک ترجیع بند را به صورت های مختلف و از زبان شکنجه شدگانی با عقاید گوناگون بیان میکند. هشت ماه است که روحانی، بازاری، سیاستمدار، شهروند عادی و گمنام در قالب متهم، کارشناس، رهگذر، چماقدار و رهبر نظام جلوی دوربین می آیند و میگویند که تقلب در انتخابات توهمی بیش نبوده است. میزگرد، مناظره، مصاحبه، دیروز- امروز- فردا، سیاست ایرانی و ده ها برنامه مستند و غیر مستند در این ایام پخش شده و میشوند تا نشان دهند در انتخابات 8 ماه قبل، تقلبی صورت نگرفته است.

اما در برابر این غول رسانه ای، یک رسانه خرد (و البته هزاران میکرو مدیای دیگر) به نام گفتگوهای روزانه محسن سازگارا، با هزینه کمتر از 5 دلار در روز، قد علم کرده است. در این جا نمیخواهیم محتوای سخنان آقای سازگارا را تایید یا نفی کنیم. زیرا همانطور که تاجیک از مک لوهان نقل کرد، در جهان امروز محتوای پیام نسبت به شکل (فرم) آن در درجه دوم اهمیت قرار دارد و از این نظر شبکه شخصی ده دقیقه ای سازگارا هفت ماه پیش رسانه انحصاری را به زانو در آورده است. چرا که او در میکرو مدیای خود، هفت ماه پیش بحث تقلب را مطرح کرد و با موفقیت آن را پشت سر گذاشت و اکنون مدتهاست که در خصوص مسائل دیگر مثل تسخیر کف خیابان و اسقاط دولت کودتا به گفتگو میپردازد. اما رسانه انحصاری هشت ماه است که برای اثبات صحت انتخابات تقلا میکند و چون نتیجه نمیگیرد، هک کردن و حذف کردن رسانه های خرد را در دستور کار قرار میدهد. در واقع هک شدن وبسایت سازگارا از سوی دولت کودتا، مثال امروزی سخنان تاجیک در خصوص غلبه رسانه های خرد بر رسانه کلان دولت کودتا بود.
همزمانی اتفاقی حضور تاجیک در رسانه انحصاری با هک شدن وبسایت سازگارا، با توجه به سخنان تاجیک در خصوص تقابل میکرو مدیا و ماکرو مدیا، یک پیام دلگرم کننده داشت و آن این بود که دولت کودتا و ماشین تبلیغاتی آن در برابر میکرو فیزیک قدرت و رسانه های خرد به زانو در آمده اند. اکنون عرصه گفتمانی به تسخیر جنبش سبز درآمده است. در چنین حالتی سکوت یا سخن، هر دو به سود گفتمان در حال شکل گیری (یعنی گفتمان جنبش سبز) خواهد بود؛ تاثیر سازنده "شعار مرگ بر موسوی" و تهدیدات و توهین های امامان جمعه و حامیان دولت کودتا، این نکته را به خوبی اثبات میکند.



اکنون دیگر باید ماکرومدیا و میکرو مدیا را خاموش کرد و برای ثبت این پیروزی به خیابان رفت!
اکنون دیگر باید ماکرومدیا و میکرو مدیا را خاموش کرد و برای ثبت این پیروزی به خیابان رفت!
پی نوشت:
امشب همه میدانند که فردا 22 بهمن سبز است ... الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکبر- الله اکــــــــبــر
فردا صبح(۲۲بهمن ماه۱۳۸۸) راس ساعت ۱۰ از میدان دوم صادقیه(فلکه دوم صادقیه) به سمت آزادی

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

رو به سقوط

شواهد و قرائن متعدد حکایت از آن دارد که روز 22 بهمن به یک نقطه عطف، نه تنها در مبارزه هشت ماهه جنبش سبز، بلکه در تاریخ آزادی خواهی مردم ایران تبدیل خواهد شد. در ادامه به برخی از مهم ترین این شواهد بررسی خواهد شد.
1. بازداشت های کور

حاکمیت جنبش سبز را به مثابه یک تهدید امنیتی تعریف کرده است بنابراین ناچار است که با وبلاگ نویس و استاد دانشگاه (و گاه بستگان آنها) مانند سازمانهای تروریستی برخورد کند و افراد را به صورت تصادفی یا فله ای بازداشت کند. این امر نشان دهنده یاس و استیصال دستگاه اطلاعاتی است، چرا که هزاران نفر از فعالان جنبش سبز در حین زندگی عادی خود مشغول فعالیت هستند. سرداران و امنیتی ها در حال حاضر نه برای مدیریت بحران، بلکه برای حفظ موقعیت شغلی خود دست و پا میزنند. شبکه های اجتماعی جنبش سبز تثبیت شده اند و کودتاچیان دیگر قادر به انهدام آن نیستند.

اقدامات مذبوحانه آنان بارها آزموده شده و ناکام مانده است: فیلترینگ، پارازیت، کاهش سرعت اینترنت، بازداشت فراگیر و ... همه راهکار های موقتی هستند که فقط میتوانند نقش مسکن را ایفا کنند، نه درمان. از طرفی کارتهای حاکمیت برای بعد از 22 بهمن هم سوخته است: نمایش هتک حرمت اجرا شده و دیگر نمیتوان بعد از 22 بهمن تظاهرات ساندیسی برگزار کرد و در صورت حضور میلیونی و مسالمت آمیز سبزها در تظاهرات 22 بهمن، امکان خشونت و سرکوب به هیچ وجه وجود ندارد. بهترین معیار برای درک استیصال حکومت این است که هنوز بعد از گذشت هشت ماه از انتخابات، دادگاه تشکیل میدهند که در آن متهمی کتک خورده به قاضی صلواتی میگوید که انتخابات 22 خرداد درست بوده و تقلب نشده است! کودتاچیان جز تکرار دروغ و بازداشت هیچ برنامه منسجمی برای مهار جنبش سبز ندارند، مگر این که حاکمیت بتواند با تحریک هوادارن جنبش و رادیکالیزه کردن آن، شهروندان مسالمت جو را به سمت شورش شهری (حمله به مراکز دولتی یا اموال عمومی) سوق دهد. اما با توجه به تجربه ماه های اخیر، این تلاش نیز ناکام خواهد ماند، چرا که سبزها در 22 بهمن به صورت تاکتیکی بر سقوط دولت کودتا تاکید خواهند کرد تا شکاف درون حاکمیت را گسترش دهند.
2. سخنان رهبر نظام (19 بهمن)

رهبر نظام در آستانه 22 بهمن یک بار دیگر تلاش کرد تا سبزها را در برابر کل نظام قرار دهد و به این ترتیب از گسترش شکاف درون حاکمیت جلوگیری کند. ادامه این قمار هزینه مهلکی برای نظام خواهد داشت، چرا که هر قدر این بحران به طول بینجامد و هر قدر انطباق دولت احمدی نژاد بر کل نظام ادامه پیدا کند، موقعیت رهبری در درون نظام تضعیف میشود. آگاهی از این امر موجب انفعال رهبری شده است به طوری که وی نقدهای سخنان خود را به دقت دنبال میکند. به همین دلیل این بار از واژه "دشمن" کمتر استفاده کرد و با تاکید بر "افکار عمومی دنیا" و وجود شکنجه در غرب [مثل کهریزک] به فرافکنی پرداخت. آشکار است که 22 بهمن، 9 دی را محو خواهد کرد، اما رهبر نظام سعی کرد با یادآوری مجدد تجمع دولتی 9 دی خود را خونسرد و مطمئن نشان دهد و روحیه قوای خودی را حفظ نماید. او از "لجاجت" رهبران جنبش سبز سخن گفت و این یعنی که محاسبات کودتاچیان در خصوص پایداری جنبش کاملا اشتباه بوده است.
3. هسته ای کردن 22 بهمن

در روزهای منتهی به 22 بهمن ابتدا آمادگی ایران برای مبادله سوخت اعلام شد و اندکی بعد "فرمان" غنی سازی 20 درصدی صادر گردید. اما شتاب در این امر نشان داد که این حرکت یک مانور رسانه ای برای تحت الشعاع قرار دادن تظاهرات 22 بهمن بوده است. کودتاچیان در یک اشتباه فاحش دیپلماتیک تصمیم گرفتند به قیمت تقویت موضع غرب در برابر چین و روسیه، توجه محافل غربی را از جنبش سبز منحرف و به پرونده اتمی معطوف کنند. با اعلام غنی سازی 20 درصد از سوی ایران، هدف تاکتیکی غرب تضعیف موقعیت چین در شورای امنیت محقق شد. بنابراین آمریکا و اتحادیه اروپا در بیانیه ای مشترک و کم سابقه بدون اشاره به پرونده هسته ای، از نقض حقوق معترضان در ایران ابراز نگرانی کردند و در خصوص سرکوب معترضان در سالروز تاسیس جمهوری اسلامی هشدار دادند. در نتیجه بلوف 20 درصدی رئیس دولت کودتا با بدل 80 درصدی غرب به غنی سازی 100 درصدی جنبش سبز در آستانه 22 بهمن تبدیل شد.

اکنون رسانه های بین المللی بدون توجه به تخیلات هسته ای کودتاچیان، در انتظار حرکت جنبش سبز در 22 بهمن هستند؛ به زودی یکی از آخرین معضلات بزرگ بشریت، حل و فصل خواهد شد.

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

روز مباهله

از مدتی پیش عنوان شد که کودتاچیان برای تظاهرات 22 بهمن از نیروهای مزدور استفاده خواهند کرد تا میدان آزادی را به هر طریق اشغال کنند. منابع مختلفی این خبر را تایید میکنند و مسلما جمعیتی از تظاهر کنندگان مزدور (تماما از روستاییان و به ویژه از استانهای همجوار تهران) به پایتخت اعزام خواهند شد.

به این ترتیب تعداد آنها در روز 22 بهمن قابل توجه خواهد بود، اما استفاده از نیروی مزدور اشتباهی تاکتیکی است که با هوشیاری سبزها می تواند به شکست فاحش کودتاچیان تبدیل شود.

باید توجه داشت که کودتاچیان سنگر به سنگر در حال عقب نشینی هستند: آنها در روز 9 دی، جمعیتی از کارمندان قراردادی و اقشار مذهبی را با تهدید و به بهانه هتک حرمت امام حسین به خیابان آوردند، اما با شعار اشتباه "مرگ بر موسوی" موجب انزجار و ریزش آنان شدند، به طوری که امکان بسیج مجدد جمعیت روز 9 دی را از دست دادند.

نکته اساسی این است که جمعیت مزدور 9 دی، در آوردگاهی خالی از رقیب به میدان آمد اما در 22 بهمن نیروی مزدور در محاصره اکثریت سبزها قرار دارد و برخورد این دو صف میتواند به یک پیروزی شیرین برای ملت ایران تبدیل شود. هر چند تعداد مزدوران در روز 22 بهمن قابل توجه است، اما همین تعداد زیاد می تواند به شکست برنامه کودتاچیان منجر شود، چرا که شاخص ها و متغیرهای متعدد و غیر قابل پیش بینی در این روز وجود دارد و هر یک از این شاخص ها یک فرصت بالقوه برای جنبش سبز است. فراموش نکنیم که همواره بخشی از پیروزی جنبش سبز، مدیون اشتباهات بلاهت آمیز کودتاچیان بوده و خواهد بود!
استفاده از نیروی مزدور در همه دیکتاتوری های رو به زوال آزموده شده و شکست خورده است. اجازه دهید ابتدا به دو نمونه تاریخی اشاره کنیم:
1. در کشاکش مبارزات در انقلاب 57 در یکی از مراکز استانها، اداره ساواک تصمیم میگیرد که جمعیتی را از روستاهای اطراف برای حمایت از پادشاه به مرکز شهر گسیل کند. زمانی که کامیون حامل روستاییان به محل تظاهرات رسید، انقلابیون داشتند شعار مرگ بر شاه خائن سر می دادند و روستاییان که با دیدن این صحنه عصبی و دستپاچه شده بودند، با شعار "زنده باد شاه خائن" به مقابله با تظاهر کنندگان پرداختند ... در نهایت جمعیت مزدور با شلیک خنده انقلابیون و بدون درگیری متلاشی شد!

2. نقل شده است که در جنگ قادسیه، پیاده نظام ارتش یزدگرد، از نیروهای مزدور تشکیل شده بود. این نیروها که در صف اول سپاهیان قرار گرفته بودند، آن قدر تعلل کردند که سواره نظام از پشت رسید و آنها زیر سم اسبان له شدند.

و اما در 22 بهمن سبز،

* باید توجه داشت که نیروهای مزدور اگر از هم جدا شوند، گم می شوند و به همین دلیل کاملا ساکن و بی تحرک هستند. آنها یک شب در راه هستند و از صبح زود در محل تظاهرات مستقر میشوند و همین امر آنها را خسته و بی نظم خواهد کرد. طولانی شدن تظاهرات و کشیده شدن آن به عصر به نفع سبزها خواهد بود.

** هشیار باشیم و بدل نخوریم! اگر معتبر ترین رسانه های جهان اعلام کردند موسوی در فلان مسیر در محاصره کودتاچیان است، یا سبزها در مقابل اوین یا صدا و سیما با کودتاچیان درگیر شده اند و نیاز به کمک دارند، تا ساعت 2 عصر نباید از میدان آزادی یک قدم دور شویم. در 22 بهمن مسیرهای منتهی به میدان آزادی تنگه احد جنبش سبز هستند، اگر آن را رها کنیم، بهره ای جز پشیمانی نخواهیم برد.
ابراهیم نبوی در این خصوص هشداری داده است که عینا نقل میکنیم: "نقشه ای منتشر شده است که نشان می دهد سبزها از مسیر دیگری جز مسیر راهپیمایی اصلی میدان آزادی به طرف مراکز حساس حکومتی حرکت کنند و در حقیقت از روز 22 بهمن به عنوان روزی برای جدال با حکومت استفاده کنند. این طرح جز آنکه با اندیشه جنبش سبز که همان حضور گسترده در خیابان ها و قدرتنمایی ملی در برابر دولت است مخالف است و در عمل شر سبزها را از تظاهرات حکومتی می کند و میدان آزادی را برای حامیان استبداد باز می گذارد، یک دام خطرناک برای درو کردن تندروهای جنبش سبز است ... از این دام باید پرهیز کرد و دچار خام دستی و ساده دلی نباید شد. جنبش سبز باید با حضوری عظیم در همه شهرها، بخصوص تهران فضای عمومی را تحت الشعاع قرار دهد و شعارهای جنبش سبز را تکرار کند". گفته شده است که کروبی یا موسوی ممکن است مسیر اعلام کنند. میتوان تظاهرات را از هر نقطه ای آغاز کرد، اما تاکید بر آن است که همه مسیرها به سوی آزادی باشد و تحت هیچ شرایطی حرکت بر خلاف مسیر یا به سمت مسیرهای انحرافی صورت نگیرد. به عبارت ساده تر، میتوانیم از هر جایی شروع کنیم، اما هر جا که هستیم نباید به عقب یا چپ و راست برگردیم و فقط به سمت آزادی حرکت کنیم.
* ما بیشماریم و به شیوه های بیشمار می توانیم با کودتاچیان مبارزه کنیم. ممکن است عده ای به هر دلیل (کهولت سن، بیماری، شناخته شده یا سابقه دار بودن ...) نتوانند در تظاهرات اصلی شرکت کنند. اما این امر از مبارزه آنها جلوگیری نمیکند. در روز 22 بهمن، تماس تلفنی با پلیس 110 و گمراه سازی سرکوبگران یک روش مناسب برای گیج کردن سرکوبگران است. اگر به هر دلیل امکان حضور در محل اصلی تظاهرات را نداریم، با خرید یک کارت تلفن می توانیم ساعات خوشی را برای سرکوبگران رقم بزنیم! می توانیم (با رعایت اصول ایمنی) به پلیس تلفن زده و نقش یک جاسوس بسیجی را ایفا کنیم و بگوییم در فلان محل اغتشاش شده است! اگر از این کار خسته شدید، میتوانید برای پلیس 110 یک شعر دکلمه کنید.

همچنین از کار انداختن دوربین های کنترل و بلندگوها – اگر به "محاربه" منجر نشود – مفید خواهد بود. در روز 22 بهمن، خیابانهای شهر، به خصوص خیابانهای فرعی بسیار خلوت هستند. میتوان در روز روشن با یک اسپری شعار های جنبش سبز را بر روی دیوارها (به خصوص اماکن دولتی) نوشت و از این حرکت فیلمبرداری کرد. این کار از فتح زندان اوین ارزشمند تر است چرا که دنیا می فهمد که کودتاچیان قادر به کنترل جنبش سبز و اداره امور نیستند. همچنین ایده ها و ابتکاراتی مثل فرستادن بادکنک سبز و ... نیز برای کسانی که قادر به شرکت در تظاهرات نیستند، توصیه میشود. هر چند بهترین کار این است که در تظاهرات شرکت کنیم، اما شرکت نکردن در تظاهرات بد ترین کار نیست؛ بدترین کار در روز 22 بهمن، بیکار نشستن در خانه و پیگیری اخبار از ماهواره و اینترنت است! فراموش نکنیم که ما بیشماریم و به شیوه های بیشمار می توانیم با کودتاچیان مبارزه کنیم.
* حامیان دولت به دو بخش اصلی تقسیم میشوند:

1 – پیاده نظام: نیروهای مزدور که برای اشغال میدان به تهران آورده شده اند و به هیچ وجه درگیر نمیشوند.

2 – سواره نظام زرهی: چماقداران و لباس شخصی ها که توسط یگان ویژه حمایت میشوند.
باید مانند جنگ قادسیه، این دو گروه را با یکدیگر درگیر کرد و شیرازه سپاه کودتا را در هم ریخت. برای این کار تاکتیک "اسب تروا" پیشنهاد شده است تا بخشی از سبزها با سکوت در صف مزدوران نفوذ کنند، اما صف اصلی سبزها در پشت سر صف مزدوران قرار خواهد گرفت و بعد از آنها به میدان می رسد. سواره نظام رو به سمت سبزها و پشت به پیاده نظام دارد زیرا هدف اصلی و تنها برگ برنده سرکوبگران این است که از اختلاط و تماس سبزها با نیروهای مزدور جلوگیری کنند (اصولا یک پایه دیکتاتوری، قطع ارتباط بین مردم و ایجاد ترس و نفرت متقابل در میان آنهاست). بنا براین باید تلاش کرد به هر طریق ممکن، حتی از طریق فشار جمعیت و عقب راندن چماقداران، به درون جمعیت مزدور نفوذ کنیم و شعارهایی بدهیم که برای آنها هم جذاب باشد. این حرکت باید از طرف سبزهایی که به درون جمعیت مزدوران نفوذ کرده اند (اسب تروا) تقویت شود. مزدوران شستشوی مغزی شده اند و تصور می کنند که دارند از روزی حلال و ناموس خود دفاع می کنند. خیلی اهمیت دارد که شعارها حاوی اهانت به روستاییان و ساندیس خورها نباشد و هویت آنها را زیر سوال نبرد.

به عنوان مثال نشان دادن پول یا پرتاب سکه، ساندیس یا ... به طرف آنها به تقویت آرمان جنبش سبز – یعنی وحدت ملی – کمک نمیکند، بلکه موجب تحقیر و تحریک آنها میشود و این خواست کودتاچیان است. در مجموع بهتر است شعارها ایجابی و در تایید آرمانهای جنبش سبز و حتی الامکان ساده و بی ابهام باشد نه در تهاجم به آرمانها یا اهداف سایرین. یک چوپان معنی رفراندوم یا سفله پروری را نمیفهمد اما اگر عکس یک شهید یا یک قربانی تجاوز جنسی را ببیند، خونش به جوش می آید! (این امر توسط اعضای فعال انقلاب سبز در چند استان، از طریق نمایش تصاویر و CD های روشنگر به روستاییان تست شده است).
مهم تر از این، روحیه سلطه پذیری، نفاق و همرنگی با جماعت است که در مزدوران وجود دارد؛ آنها معمولا جرئت مخالفت و ابراز وجود در برابر اکثریت را ندارند و زود جا میزنند، به همین دلیل به راحتی و بدون تهاجم میتوان کنترل آنها را در دست گرفت. بنا براین باید به هر طریق ممکن با آنها یکی شویم و موانع و حصارهای کودتاچیان را دور بزنیم یا پشت سر بگذاریم. کارکرد تاکتیک "اسب تروا" وقتی بهینه میشود که سبزها در هر دو صف تظاهرات حضور داشته باشند، چرا که با این کار سرکوبگران و نیروهای حائل محاصره می شوند. وقتی سواره نظام با صف تظاهر کنندگان سبز درگیر شد، باید از درون جمعیت مزدوران و از پشت سر سواره نظام، تحرکات و شعارها را آغاز کرد. پس از یکی شدن جمعیت چماقداران هیچ کاری نمیتوانند بکنند، جز این که افراد را به صورت تک و انفرادی شناسایی و دستگیر کنند که این امر باید با مقابله و هجوم همه جانبه اطرافیان خنثی شده و فرد مورد تهاجم فورا نجات داده شود. سرکوبگران در این حالت مقاومت چندانی نخواهند کرد، چرا که تظاهرات نباید بر هم بخورد.

* با خالی شدن استانها از نیروهای مزدور، سبز کردن تظاهرات 22 بهمن در شهرستانها با موانع کمتری مواجه خواهد بود. برای شهرستانها صرف حضور (حتی با سکوت) در تظاهرات 22 بهمن میتواند بخشی از نیروهای سرکوب را زمین گیر کند.
* به خاطر داشته باشیم که بعد از پایان تظاهرات، بخش زیادی از مزدوران (به علت عدم آشنایی با مسیر ها و کثرت جمعیت) قادر به پیدا کردن اتوبوس خود نخواهند بود و به صورت رقت انگیزی گم میشوند. برخورد دلسوزانه سبزها میتواند تظاهرات 22 بهمن را به فرصتی برای ریزش آنها تبدیل کند؛ حتی میتوان کاری کرد که آنها در بازگشت هم ولایتی های خود را نیز سبز کنند.

ما بی شماریم و هر عملی که هر یک از ما در هر لحظه انجام میدهیم، توسط هزاران نفر دیگر هم انجام میشود. یک CD سبز 150 تومانی که شبانه در یک خانه محقر پایین شهر انداخته میشود، همه آثار مخرب رسانه انحصاری، پارازیت و فیلترینگ را با وجود آن همه مخارج نجومی، بی اثر می کند. شکست و زوال کودتاچیان قطعی و منطبق بر سنتهای تاریخی و الهی است، اما پیروزی ما فقط و فقط به تلاش شبانه روزی و هوشمندانه خودمان بستگی دارد.

22 بهمن روز مباهله است؛ ما با خانواده هایمان می آییم، کودتاچیان با مزدوران!

رسانه شمایید...

پی نوشت :

21 بهمن ساعت 9 شب بانگ الله و اکبر از فراز هر آشیانه ی سبزی شنیده خواهد شد ...

چند وب پروکسی (فیلترشکن) :

http://tunneldirect.com/

https://coverme.in/

دانلود فیلتر شکن اولترا سارف ورژن 991

دانلود فیلتر شکن اولترا سارف ورژن 992

برای دانلود کلیپ های یوتیوب با پسوندهای متفاوت میتونید از این سایت استفاده کنید:

http://youtube1.co.tv

در صورت فیلترینگ عدد 5 وبلاگ را به 6 تغییر بدهید و اگر چنین سایتی موجود نبود به این آدرس مراجعه کنید

کاری از گروه انقلاب سبز