۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

هجوم به منزل؛ بازخوانی یک الگوی رفتاری

در روزهای اخیر، یکی از همکاران نزدیک و مورد علاقه رئیس دولت کودتا، چند ماه پس از یک بحران خانوادگی، مرتکب عمل مجرمانه ای شد. در این مقاله تلاش می شود از طریق بازخوانی رفتار این عضو دولت کودتا، مشخص شود که کودتاچیان چگونه و در چه چارچوبی به تفکر و تصمیم گیری می پردازند و رفتار آنان از چه الگویی پیروی میکند. تحلیل رفتارگرایانه عملکرد زمامداران، لزوما به معنی ایجاد ارتباط بین یک الگوی رفتاری با یک مرام سیاسی (مثلا اصولگرایی) نیست. هدف این مقاله این است که مشخص شود آیا با عقب نشینی و عدم حضور در تظاهرات اعتراضی، کودتاچیان را آرام می شوند و جلوی محارب سازی و کشتار زندانیان را میگیرند؟ آیا میتوان حد و مرزی برای مداخله دولت در حقوق و حریم شهروندان مشخص کرد و حاکمیت را به تضمین آن واداشت؟ به بیان ساده تر، آیا با قدری عقب نشینی و نرمش نشان دادن تا میتوان کودتاچیان را از شکنجه و کشتار زندانیان منصرف کرد؟ و به طور کلی آیا عقب نشینی صحیح است یا خیر؟
مجددا تاکید میشود که تعلق افراد مورد بحث به یک اردوگاه فکری، لزوما به معنی انطباق الگوی رفتاری آنان با تفکر مورد بحث نیست.
چند ماه پیش فرزند یک عضو دولت کودتا به آلمان پناهنده شد و همراهی خود را با سبزها اعلام کرد. طبیعی است که چنین اتفاقی پدر وی را عصبانی کرد و او شاید به خاطر همین عصبانیت به انکار واقعیت پرداخت (همانطور که حاکمیت جمعیت ملیونی سبزها را چند هزار نفر اوباش می نامد). البته گفته های وی با ارائه مدارک و شواهد از طریق همسرش تکذیب شد. پس از مدتی این خبر مانند ده ها خبر دردناک دیگر از صفحه اول رسانه ها خارج شد و به عبارتی آبها از آسیاب افتاد و این عضو دولت کودتا توانست به آرامی از بحران خانوادگی عبور کند و در شرایطی آرام تر و با مشغله کمتر به بررسی ابعاد ماجرا بپردازد. کلهر که از فشار رسانه ها خلاص شده بود، توانست به صورت «عقلانی» و با محاسبه گری به این نتیجه برسد که ابتدا باید صبر کند تا سر و صدای ناشی از پناهندگی دخترش فروکش کند.
او سعی کرد در این مدت کمتر در انظار ظاهر شود و بهانه ای به دست خبرنگاران و رسانه ها ندهد. پس از گذشت زمان و عبور از بحران خانوادگی، او یک شب تصمیم گرفت به خانه و نزد همسرش برگردد. طبیعتا همسر وی این بازگشت را به مثابه یک اقدام مسئولانه تلقی کرده و پنداشته است که کلهر پس از چند ماه خودش را باز یافته و قصد دارد بحران را در فضایی آرام و به صورتی منطقی حل کند، به همین دلیل درب را بر وی می گشاید و احتمالا به رسم رایج خانواده های ایرانی، یک استکان چای گرم جلوی این دولتمرد مهرورز می گذارد. اما آنچه رخ می دهد فاجعه ای است بس عظیم تر از ترک همسر و طرد فرزند؛ او برای گفتگو و حل بحران به خانه همسرش باز نگشته است، بلکه به آن خانه بحران زده هجوم آورده است. این عضو دولت کودتا، همسرش را آزار می دهد، شکنجه می کند و تا مرز قتل وی پیش می رود و در این میان مداخله همسایه ها نجات همسر نیمه جان وی را میسر می کند.
اجازه دهید قبل از هر مقایسه و تحلیلی، یک بند از اطلاعیه روز قدس گروه انقلاب سبز را با هم مرور کنیم. در این اطلاعیه که در شهریور 88 منتشر شد، آمده است: " زهی خیال باطل اگر تصور کنید در خانه هایتان در امان خواهید ماند؛ مگر از خیابان به خانه ها شلیک نکردند؟ مگر شما را در پشت بام منزلتان به گلوله نبستند؟ امروز خانه و خیابان یکی است". در این اطلاعیه که مدتها قبل از عمل مجرمانه کلهر نوشته شده است، تاکید میشود:اگر امروز خیابان را از شما بگیرند، فردا به خانه هایتان هجوم می آورند؛ اگر امروز متجاوزان به نوامیس ملت را به دست عدالت نسپارید، فردا مجبورید که آنان را در اتاق خواب خود تحمل کنید. نپندارید که خانه هایتان را از آن شما میدانند و به حریم تان تجاوز نمیکنند. امروز در خانه هاتان هستند و شکنجه تان میکنند!
هدف این مقاله تعمیم رفتار کلهر به سایر کودتاچیان نیست، چرا که برخی از آنها به صورت خانوادگی مشغول «عمل به تکلیف» هستند، اما میتوان کارنامه و سوابق اعضا و حامیان دولت کودتا را مورد توجه قرار داد و با کلهر مقایسه کرد و از این طریق به تحلیل الگوی رفتار دولتمردان پرداخت.
مخرج مشترک کارنامه کودتاچیانی مثل رحیم مشایی، هاشمی ثمره، صفار هرندی، قاضی مرتضوی، حسینیان، زاکانی، کردان، سردار جعفری، سردار نقدی، حسین طائب، کامران دانشجو، مصباح، محمد یزدی، قاضی صلواتی، محسنی اژه ای، رادان، جنتی، بادامچیان، علی آبادی و سایرین را می توان در عناوین زیر خلاصه کرد:
تزویر، فساد مالی، جعل مدرک، تقلب، قتل، فرزند کشی، شکنجه، تجاوز به عنف، و گاز گرفتن!

این یک تعمیم صرف نیست، چرا که که کلهر در بین اعضای این دولت از همه نازنین تر است و جرایم وی از سایر همکارانش به مراتب کمتر است و این مقایسه نشان دهنده الگوی رفتاری تبهکارانی است که تحت هیچ شرایطی نمیتوان به هیچ نوع همزیستی با آنها فکر کرد. بی هیچ اغراق باید گفت که ملت ایران با یک دار و دسته لات و چاقوکش مواجه است که نه میتوان با آنان زندگی کرد و نه میتوان از دست شان گریخت و این گروه اکنون تعداد زیادی از شهروندان (به ویژه دانشگاهیان و فرهیختگان) را به اسارت گرفته و در صدد ترور آنهاست.
کوچکترین عقب نشینی، یا حتی نشان دادن علائم عقب نشینی، نه تنها به نرمش آنها منجر نخواهد شد، بلکه برعکس، خشونت بیشتر آنان را در پی خواهد داشت.
اگر کودتاچیان از این بحران عبور کنند و به آرامش برسند، فقط به انتقام گیری فکر خواهند کرد. همانطور که کلهر به محض عبور از بحران خانوادگی، برای انتقام گیری به خانه هجوم آورد. کافی است جمع متشکل و به هم پیوسته سبزها در آستانه مراسم تعیین کننده 22 بهمن، نشانه ای از ترس و ضعف از خود بروز دهند، تا فردای آن روز همه زندانیان سیاسی اعدام شوند و کلهرهای چماق به دست و آماده تجاوز به منازل شهروندان هجوم آورند.
آنها برای زهر چشم گیری و انتقام، به هر خانه ای هجوم خواهند آورد: خانه معترض مخملی، معاند، محارب، سبز و حتی منزل سابق خود!

پی نوشت:

مبارزه با دولت کودتا تا روز سرنگونی آری!

ساختارشکنی تا روز تثبیت جایگاه و بلوغ جنبش خیر!

۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

ما سازشکاریم!

حکم اعدام، طبق موازین حقوقی و شرعی، باید پیش از اجرا به وکیل و خانواده متهمان ابلاغ شود، در غیر این صورت میتوان آن را یک "آدمکشی" دانست – و نه حتی قتل. عمل قتل می تواند به صورت سهوی یا از سر خشمی ناگهانی صورت بگیرد، اما آدمکشی از روی عمد و با تصمیمی از پیش طراحی شده صورت میگیرد تا آدمکش به هدفی که از پیش برای آن اندیشیده است، دست یابد.اکنون سوال اینجاست که چه هدف از پیش اندیشیده ای موجب شد کودتاچیان دست به آدمکشی بزنند؟
شکی نیست که کودتاچیان تمام تلاش خود را برای سرکوب کامل جنبش سبز انجام خواهند داد. نباید انتظار داشت که آنها فقط با موعظه اخلاقی یا ذکر آیات قرآن به پیشنهادهای حکیمانه بیانه 17 پاسخ مثبت بدهند؛ قدرت فقط با قدرت مهار میشود. آنها هنوز تصور می کنند که با متحد کردن حاکمیت می توان دست به سرکوب و کشتار زد و کار جنبش سبز را یکسره کرد و جامعه جهانی را با نفت و پرونده اتمی ساکت کرد. ماهیت دعوای کودتاچیان با هاشمی رفسنجانی دقیقا به همین امر باز می گردد. هاشمی از آن جا که میداند نظام پس از چنین سرکوبی دوام نمی آورد، از تایید سیاست سرکوب سر باز می زند و همین امر ترمیم شکاف موجود در حاکمیت را غیرممکن می کند. اما در شرایطی که حذف هاشمی برای کودتاچیان مقدور نیست، باید کاری کنند که وی ناگزیر به تایید سرکوب شود. این امر فقط در شرایطی ممکن میشود که معترضان به خشونت سازمان یافته روی آورند و موجودیت نظام را مورد تهدید قرار دهند. در چنین شرایطی هاشمی نخواهد توانست به سرکوب آنان اعتراض کند و مجبور به همراهی یا سکوت خواهد شد. اما کودتاچیان برای این کار باید سبزها را تحریک کنند تا از حرکت مسالمت آمیز ناامید شوند و به این نتیجه برسند که ادامه مبارزه به این شکل نتیجه ای نخواهد داشت. کودتاچیان در مقطع کنونی دوست دارند که سبزها قبل از دولت کودتا، اصل نظام را هدف قرار دهند تا به این طریق کسی از درون حاکمیت نتواند تیغ سرکوب را کـُند نماید.
گروگان گیری، شکنجه، تجاوز، ارعاب و در نهایت آدمکشی سازمانیافته به این منظور صورت می گیرد که وقتی شخصیتهای برجسته جنبش بر مبارزه در چارچوب قانون تاکید کنند، مورد تهاجم و انتقاد هواداران خشمگین خود قرار گیرند و منزوی شوند. زمانی که خشم و احساسات غالب شود، حتی سخن گفتن از مصالحه برای عبور از بحران با انتقادات سنگین هواداران مواجه می شود و تعبیر سازش و سازشکاری به مثابه یک ناسزای سیاسی مورد استفاده کیهان و اولترا سبزها قرار می گیرد. به موازات این امر، حاکمیت با شدت تمام تاکید میکند که به هیچ وجه اهل مذاکره و «سازش» نیست و به هیچ قیمتی حاضر به کوتاه آمدن نخواهد بود. راس نظام به جای این که به مطالبات و اعتراضات شهروندان پاسخ دهد، خود را «امام» می نامد تا مبارزان خسته شوند و به این نتیجه ناامیدانه برسند که «دیدید گفتم؟! با اینها نمی توان کنار آمد».
همه این تلاش ها و هزینه هایی که پرداخت می شود، جملگی به این امید است که مبارزه مسالمت آمیز و مطالبات مدنی جنبش سبز، دچار بلوغ پیش رس شود و قبل از تثبیت و تحیکم جایگاه خود، به تهدید موجودیت نظام بپردازد. تنها در این شرایط است که کودتاچیان می توانند معترضان را به رگبار ببندند و نگران اعتراض شخصیتهای میانه رو یا تمرد بدنه نیروهای مسلح نباشند. به لحاظ تئوریک زمانی که شکافی در کار نباشد و تمام نیروهای یک حکومت متحد باشند، هر سطحی از سرکوب و خشونت امکانپذیر است.
در این شرایط ناگوار که کودتاچیان برای حفظ خود به آدمکشی روی آورده اند، جنبش سبز بیش از هر زمان دیگری نیازمند هشیاری و خونسردی است. کودتاچیان به خوبی می دانند که سبزها بیشمار اند و بازداشت تعدادی از فعالان مدنی، رسانه ای و اینترنتی هیچ تاثیری بر قدرت خیابانی و رسانه ای جنبش نخواهد گذاشت. تمام تلاش کودتاچیان به این امید صورت می گیرد که سبزها را با چند حکم اعدام بترسانند و اثبات کنند که مبارزه مسالمت آمیز و مدنی بی فایده است و دستاوردی نخواهد داشت و حاکمیت اصلا اهل نرمش نیست و هر کس که از سازش دم بزند، خائن است (مانند بازی پسر بچه ها در جوامع مرد سالار که برای سوگند خوردن یا شرط کردن می گویند: هرکس زیر قولش بزند، مرد نیست، دختر است!). اما سبزها یک بار در ماجرای مجید توکلی نشان دادند که تحریک پذیر نیستند و از این تمایز گذاریهای کودکانه بسیار فراتر می اندیشند.
به گواهی تاریخ، هر قدر جسارت آزادی خواهان بیشتر میشود و ماشین سرکوب ناکارآمدتر می گردد، پیشوای خودکامه با اصرار بیشتری بر عدم مصالحه و نفی سازش تاکید می کند. پیشوا با تکرار سخن گفته شده، ناخواسته ترس و نگرانی خود را آشکار می سازد و برای پنهان کردن اضطراب خود، ناچار به آدمکشی روی می آورد. اما این کار در نهایت جسارت آزادی خواهان را افزایش میدهد.
جای تردید نیست که کودتاچیان حاکم بر ایران مانند هر حکومت دیکتاتوری دیگری، فقط وقتی تن به سازش می دهند که هیچ چاره دیگری نداشته باشند. آنها در آخرین گام تلاش خواهند کرد که با توافقی پشت پرده، قدرت مطلقه خود را حفظ کنند. اما خوشبختانه زمانی به این تصمیم می رسند که دیگر دیر شده است و آزادی خواهان فقط می توانند "درب خروج اضطراری" را به آنان نشان دهند، چرا که شفافیتی که به آن تکیه کرده اند، اجازه معامله پشت پرده را به آنها نمی دهد. اما تا آن زمان میتوان چادر به سر کرد و به آنان گفت که ما ضعیفه و سازشکار هستیم، اما محکم و آرام به خیابان می آییم و شما را هم مجبور میکنیم که به جای محارب سازی و کشتار، به سازش تن بدهید! این امر هرگز به معنای تایید حقانیت آدمکشان نبوده و نیست، بلکه حرکتی است عقلانی – اما پیگیر – برای این که تعداد علیزمانی ها و رحمانی پور ها بیشتر نشود.
ایوان کلیما، نویسنده ای که بخش اعظم زندگی اش را تحت سلطه حکومتهای دیکتاتوری زیسته است، تجربه خود را به زبانی زیبا و جهانشمول چنین بیان می کند:

"قدرتی که اندیشیده و عامدانه برای نفع خودش، تصمیم می گیرد کسی یا کسانی را بکشد همواره قدرتی جنایتکار خواهد ماند حتی اگر بعدا مبانی اخلاقی اش را تغییر بدهد، سعی کند گذشته اش را به فراموشی بسپارد، یا گذشته اش را انکار کند. قدرت جنایتکار خطری برای کل جامعه بشری بوده، هست و خواهد بود".

ایمان به مبارزه برای دفع یک خطر بزرگ از جامعه بشری، موجب خونسردی میگردد و مبارز خونسرد، هدف نهایی خود را از همان ابتدا افشا نمی کند. این رفتار در فرهنگ سنتی ایران زمین "رندی" نامیده می شود.

کاری از گروه تحلیلگران انقلاب سبز