صورت ظاهر سخنان اخیر رهبر نظام در جمع اعضای خبرگان، همچون تهاجم و فشار بر رهبران جنبش سبز و شخصیتهای میانه رو تلقی میشود. وی ضمن تکرار بحث مرزبندی شفاف، این بار از تعبیر جدید "صلاحیت" و فقدان آن در معترضان استفاده کرد. این یادداشت به این سخنان و زمینه ها و تبعات سیاسی آن میپردازد.
پس از پایان مراسم 22 بهمن، موجی "مجازی" با تاکید بر کلیدواژه "شکست" در فضای رسانه ای به راه افتاد و بلافاصله پس از آن، رسانه های شناخته شده جنبش سبز مورد حمله سایبری قرار گرفتند تا فرصت استدلال از سبزها سلب شود ... . با این وجود، تحلیل اجلاس خبرگان و سخنان اخیر رهبر نظام را از ادعای حامیان دولت کودتا در خصوص شکست جنبش سبز در این مراسم آغاز میکنیم.
با فرض شکست جنبش سبز و تشییع جنازه و تدفین فتنه در روز 22 بهمن، بلافاصله این سوال به ذهن متبادر میشود که چرا رهبر نظام همچنان از دفن شدگان مرزبندی شفاف طلب میکند و لازم میبیند که اعلام کند معترضان صلاحیت خود را از دست داده اند؟
1. مدیریت تهاجم سیاسی
در ساعات اولیه پس از مراسم 22 بهمن، عده ای تصور میکردند که کودتاچیان در این مراسم برنده شده اند، اما تنها با گذشت 24 ساعت مشخص شد که این لشکر کشی پرهزینه، یک آبروریزی تمام عیار برای دولت کودتا و حامیان آن بوده است. از آنجا که در جنبش های اجتماعی جدید، شکست یا پیروزی طرفین در ساحت رسانه ای و گفتمانی رقم میخورد، باند حاکم تلاش دارد با ژست پیروز در برابر افکار عمومی ظاهر شود. بر همین اساس و با توجه به تلقی و تصور عمومی در خصوص شخصیت رهبر نظام، نطق وی از موضع طرف برنده (آن هم برنده ای کم ظرفیت) آماده شده است تا از طریق جنگ روانی، روحیه سبزها تخریب شود و باور به پیروزی باند حاکم در اذهان عمومی تقویت شود. به همین دلیل است که لحن وی نسبت به سخنرانی های قبل از 22 بهمن یک درجه تند تر شده است و معترضان را اخراج شده و فاقد صلاحیت مینامد تا تهاجم سیاسی به جنبش سبز را مدیریت کند.همچنین رهبر نظام همانطور که شخصا بر روند بازداشت، شکنجه و محاکمه فعالان سیاسی نظارت داشت، همزمان با آزادی زندانیان سیاسی تلاش کرد با گارد تهاجمی وارد میدان شد تا آزادی تدریجی زندانیان سیاسی حمل بر امتیاز دهی نشود و سبزها تصور کنند که همچنان تحت فشار سیاسی هستند و به این نتیجه برسند که بهتر است اوضاع را از اینی که هست بدتر نکنند. البته باید دانست که تغییر احتمالی عرصه مبارزه و تقویت وجه اجتماعی جنبش، میتواند باند حاکم را در عرصه سیاسی و گفتمانی با خلاء خرد کننده ای مواجه کند.
2. بحران هویت
اصرار بر انکار بحران سیاسی، به یک بحران شدید هویت برای حامیان کودتا تبدیل شده و موجب تغییراتی در رفتار آنان شده است. بحران هویت رهبر نظام ناشی از شخصی شدن قدرت وی در ساخت قدرت حاکم است. به همین دلیل هر گونه چالش در برابر گفتمان مسلط، اثر مستقیمی در شخصیت و رفتار رهبر نظام بر جای میگذارد. این بحران را به طور خلاصه در 2 محور میتوان ارزیابی کرد:
اول- دفاع از صحت انتخابات
این اولین بار است که در تاریخ جمهوری اسلامی، رهبر نظام به مدت 8 ماه از صحت انتخابات دفاع میکند! از 22 خرداد تا به امروز هیچ یک از سخنرانی های رهبری بدون دفاع از سلامت انتخابات و افتخار به آرای چهل میلیونی نبوده است. این ترجیع بند در خطبه های نماز جمعه و رسانه انحصاری نیز به چشم میخورد و از این نظر میتوان علائم مکانیسم جبران گری ( یا جبران = compensation) را در رفتار و کردار حکومتگران مشاهده کرد. جبران در روانشناسی به رفتاری گفته میشود که شخص برای پنهان داشتن نشان ویژه ای نامطلوب یا احساس حقارت و بی کفایتی، به مبالغه در یک نشانه یا ویژگی مطلوب و موجه میپردازد. تاکید و اغلاق در خصوص تظاهرات 9 دی و هم ردیف کردن ضمنی آن با 22 بهمن را نیز میتوان در همین راستا تحلیل کرد.
دوم – نظریه آفرینش رهبری
در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، دو برداشت در خصوص مجلس خبرگان و رهبری وجود دارد. یکی نظریه انتخاب که اصلاح طلبان به آن معتقدند و رهبر را منتخب و تحت نظارت مجلس خبرگان میدانند. دوم، نظریه کشف که مورد تایید مصباح است و بر این اساس ولی امر، قبلا از سوی خداوند نصب شده است و مجلس خبرگان فقط قادر به کشف این شخصیت نظر کرده است. طبق نظریه کشف، عزل یا نظارت خبرگان بر رهبری بی معنا و غیر ممکن است. اما با وجود غلبه این نظریه در جریان اصلی قدرت، برای اولین بار شاهد بودیم که کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان در مورد عملکرد رهبری گزارشی«علنی» ارائه کرد. شکی نیست که تهیه این گزارش، به منظور پاسخ به یک خواست یا نیاز صورت گرفته است که تا کنون احساس نشده بود. برای یافتن منشا این نیاز باید به متن گزارش رجوع کرد. در مقدمه این گزارش «عـلنــی» آمده است: "در این مدت ۲۰ سال و اندی در وجود رهبر عزیزمان نه تنها کم و کاستی مشاهده نشد بلکه هر مقدار زماناً جلوتر می رویم صفات لازم مزبور درخشان تر، مخصوصاً درایت و مدیریت در حد اعلا در ایشان متجلی می شود". اما اندکی بعد با ذکر این که بحث از مدیریت 20 ساله فعلا مطرح نیست، جملات فوق عملا به تعارف تبدیل میشود. چرا که این گزارش"فقط" به مقطع حساس پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری میپردازد. رهبر نظام در این گزارش با صفاتی همچون ذکاوت، تیزهوشی، روشنگری، بصیرت آمیز، خردمند، فرزانه و ... "در برخورد با فتنه و تبیین حقایق و ترمیم مسائل، تلاش وافر مبذول میداشتند ... تا اینکه بحمدالله تعالی با این تدابیر خردمندانه در حد زیادی فتنه ها خاموش گردید".
بنابراین اجلاس اخیر خبرگان را نه میتوان بر اساس نظریه کشف توجیه کرد و نه نظریه انتخاب، بلکه سخن از باز آفرینی یا خلق بت یا توتمی است که در معرض حرارتی شدید قرار گرفته و در حال ذوب و تجزیه است. جلسه خبرگان بر اساس نظریه جدید "آفرینش رهبری" تشکیل شد تا رهبری – به مثابه یک موجودیت گفتمانی – بر اساس مفهوم "فتنه" باز تعریف یا بازآفرینی شود. این خرق عادت به بهترین وجه نشان داد که گفتمان مسلط و محور شخصی شده آن در برابر جنبش اجتماعی و نیروی گفتمان ساز آن به زانو در آمده و رهبری به عنوان یک منبع مشروعیت نظام سیاسی، تخلیه و تهی شده است. بنابراین تلاش شد که این منبع مشروعیت، مجددا بارگزاری (reload) شود!
البته این بازآفرینی عاری از تعارض نبود. نطق افتتاحیه و به خصوص سخنان هاشمی در آرامگاه آیت الله خمینی و یادآوری وی از شکست "عمیق ترین خفقان" و "قبرستان واقعی و یاس مطلق" نه فقط بیانی تهدید آمیز از تداوم شکاف درون حاکمیت، بلکه در عین حال یک دلگرمی مستقیم به موسوی و کلیه سبزها محسوب میشود. بر همین اساس میتوان سکوت هاشمی در خصوص گزارش و بیانیه خبرگان را نشانه آگاهی وی از ناکامی این آفرینش مجدد تلقی کرد.